13 سال در زندان، زمينه‌ها و رويدادها در گفت و شنود شاهد ياران با ابوالفضل حاج حيدري

اطمينان به عقيده، زندان را قابل تحمل مي‌كرد

مقدمه

ابوالفضل حيدري فرزند محمود هستند كه پس از آزادي از زندان  طاغوت به جهت هماهنگي در نام خانوادگي اخوان در شناسنامه‌ها كه بعضي حيدري بود و بعضي حاجي حيدري ناچار اقدام كردم و نام خانوادگي اخوان و خودم در شناسنامه ها شد حاجي حيدري.

بنده در تهران در منطقه باغ فردوس بين چهارراه مولوي و بازارچه سعادت كه آن زمان بخش 9 اداره ثبت احوال بود در سال 1319 متولد شده‌ام.

پدرم مراحل  حاج محمود حيدري فرزند عزيزالله و محل زندگيشان در سرقلعه، محله قاضي بوده است و ازطفوليت براي كار وارد تهران شدند و در بازار حضرتي نزديك چهارراه مولوي درب مغازه خواروبار فروشي حاج سيف‌الله مشغول به كار شدند كه پس از سال‌ها بعد بعد از فوت مرحوم حاج سيف‌الله آن مغازه‌ را خريداري كردند و اقدام به كار خواروبار فروشي كردند.

مادرم با پدرم به تهران آمدند و به خانه داري مشغول بودند. مادرم در محله قاضي و بعداز تكيه محله قاضي نرسيده به رودخانه نزديك به پيچ آخر كه به طرف محله درويش مي‌رود متولد شده است.

محل تحصيلات من در تهران بوده و سن 6 سالگي به مدرسه محمدي در خيابان ري محله امامزاده يحيي (ع) نزديك مسجد قنبر علي خان ثبت‌نام كردم و در سن 12 سالگي گواهي‌نامه ششم ابتدايي را دريافت كردم و به علت مشكلات اقتصادي كه براي پدرم در اثر باطل شدن كوپن‌هاي قند و شكر پيش آمد و دچار خسارات سنگيني شد، به ناچار در عين حال كه به ادامه است تحصيل علاقه من بودم وارد بازار كار شدند و ترك تحصيل نمودن تا بتوانم كمك اقتصادي به خانواده بنمايم.

ادامه تحصيلات من بعد از دستگيري و انتقال به زندان قصر انجام شد و در زندان موفق شدم ديپلم رياضي بگيرم و زبان انگليسي و عربي را بياموزم .

بنده بعد از آزادي از زندان تشكيل خانواده داده و خداوند عزيز 2 فرزند به من داده است. از ابتداي تشكيل كميته امداد امام خميني (ره) با حكم حضرت امام عضو شوراي مركزي كميته امداد شدم و همچنين در مقام سرپرست كميته امداد امام، معاون خودكفايي كميته امداد، معاون پشتيباني كميته‌ امداد، رئيس كميته مركزي توسعه صادرات، وزارت بازرگاني، از مؤسسين حزب مؤتلفه اسلامي، عضو شوراي مركزي حزب مؤتلفه اسلامي، عضو ستاد كميته استقبال، عضو هيئت علمي نمايندگان اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران، عضو هيئت رئيسه اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران، عضو معتمدين امام و رهبري در اصناف و بازار، عضو هيئت امنا و هيئت مديره صندوق قرض‌الحسنه تاوان صنفي و صندوق قرض‌الحسنه امام (ره) هستم.

ابوالفضل حاج حيدري از جمله چهره‌هاي است كه در جريان اعدام انقلابي منصور، دستگير و به حبس ابد محكوم شد. پس از تحمل 13 سال از اين حكم به همراه چهره‌هايي چون شهيد مهدي عراقي و حبيب‌الله عسكراولادي و از زندان آزاد شد. او در اين گفت و گو پيش از آنكه از خاطرات زندان خود بگويد، سعي داشت بسترهاي ادامه مبارزه پس از تبعيد امام و نيز زمينه‌هاي ترور منصور را تشريح كنند. با اين حال بخش پاياني گفت و گو به خاطرات او از دوران 13 ساله زندان در تهران و مشهد ختم مي‌شود. با سپاس از ايشان كه پذيراي اين گفت و شنود شدند.

از چه زماني به فعاليت‌هاي مبارزاتي وارد شديد؟

من فعاليت تشكيلاتي و نظام يافته سياسي-اجتماعي ام را از آغاز كار و فعاليت‌هاي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي شروع كردم. گرچه بعد از اينكه از مدرسه ششم ابتدايي را گرفتم، براساس ضرورت‌هايي كه آن روز بود وارد بازار كار شدم و كارگري و كارمندي را شروع كردم اما از طريق عزيزان، بخصوص آقاي عسگراولادي با مسجد امين‌الدوله آشنايي پيدا كردم.

برادراني از جمله مرحوم حاج شيخ محمد زاهد و آيت‌الله حق‌شناس، اداره اين مسجد را بر عهده داشتند. مسجد امين‌الدوله از مساجدي بود كه در آن روز در منطقه بازار در زمينه مسائل سياسي و اجتماعي، مسجدي فعال و با بينش روز بود. به يك تعبير من كار سياسي- اجتماعي را از همان ايامي كه وارد بازار شدم و با محيط و فضاي مسجد امين‌الدوله و برنامه‌هاي آموزشي و تفريحي در اين مسجد آشناشدم آغاز كدم يعني حدوداً در سن 13-14 سالگي.

از برنامه‌هاي آموزشي و ارتباطي كه با افرادي همچون آقاي عسگراولادي و حاج آقا شفيق خود تأثير گرفتم و فعاليت خود را آغاز كردم.

دربارة چگونگي ورودتان به هيئت مويد بگوييد و اينكه هيئت مويد چه فعاليت‌هايي داشت؟

در مسجد امين‌الدوله، جلسات هفتگي داشتيم. آن روزها فرهنگ تعليم و تربيت، بيشتر از طريق همين جلساتي كه در مساجد و ديگر  مكان‌ها برگزار مي‌شد  تزريق مي‌شد. در كنار مسجد امين‌الدوله برادراني كه يك مقدار بينش اجتماعي داشتند و در مسائل اجتماعي بي‌تفاوت نبودند و احساس وظيفه مي‌كردند گرد هم جمع شدند و جلسات هفتگي را بنا گذاشتند. اين جلسات هفتگي با حضور برادران زيادي برگزار مي‌شد و اداره اين جلسات با حضور افرادي همچون آقاي عسگراولادي و آقاي شفيق بود. چون برادران اكثراً در زمينة دروس حوزوي هم فعاليت و مطالعه داشتند و دوره‌هايي را گذرانده بودند، انتخاب سخن‌گو براي اين جلسات خيلي با تحقيق و تفحص انجام شد و هر كسي نمي‌توانست به اين جلسات بيايند و برنامه‌اي داشته باشد. در همان اوايل كار برادران براي نام‌گذاري اين هيئت و جلسات گرد هم آمدند و بالاخره از يك آيه استفاده كردند و نام مويد را براي اين جلسه انتخاب كردند علاوه بر اين پرچمي معمولي را انتخاب كرده بودند و شعاري كه بر روي پرچم نوشته شده بود اين بود: «والله يود بنصره من يشاء» .

جلسات در روزهاي اول اين طوربرنامه‌ريزي شده بود كه ضمن اينكه احاديث و قرآن و تفسير و اين‌گونه مسائل بود براي جلسه آتي هم انتخاب موضوع مي‌شد و سخن‌گو هم از بين خود برادران انتخاب مي‌شد و موضوع در اختيار او قرار مي‌گرفت و در طول هفته مطالعه مي‌كرد.

درواقع اين جلسه نوعي  جلسه آموزشي بود. از طرف ديگر زمينه‌هاي فكري هم در اين جلسات وجود داشت كه بايد در زمينه فعاليت‌هاي اجتماعي تلاش بيشتري كرد. در مراحل اوليه، جلسات اين‌طور اداره  39-1338 خدمت آقاي حق‌شناس رسيديم و با ايشان در مورد سخنراني كه با ويژگي‌هاي عزيزان آشنايي داشته باشد، صحبت كرديم تا ايشان يك سخنران را معرفي كند. چون ايشان از شاگردان حضرت امام (ره) بود و در مورد بينش حضرت امام، آگاهي بسيار روشن بود و واضحي داشت.

ايشان مشوق جمع ما در ارتباط با حضرت امام بود. مردم حق‌شناس مي‌دانست براي اين جلسه مويد  نياز به سخنران هست و ما خود هم اين درخواست را كرده بوديد لذا يك روز برادران را در مسجد صدا كرد و شهيد بهشتي را به ما معرفي كرد.

خدمت شهيد بهشتي رسيديم. ايشان گفتند كه من در جلسه مي‌آيم و با توجه به پيشنهاد شما موضوعي را مطرح مي‌كنند و امتحان هم مي‌گيرم. اگر شما در رابطه با موضوعات مورد بحث من دقت فراگيري لازم را داشت، من ادامه خواهند داد و الا از شما عذرخواهي مي‌كنم .

در جلساتي كه با حضور ايشان برگزار مي‌شد به تدريج علاقه بين ما اضافه شد. هم‌زمان با شروع فعاليت مؤتلفه و رحلت آقاي بروجردي، بحث تقليد براي مجموعه ما مطرح بود. عزيزا همگي در اين فكر بودند كه با توجه به شرايط روز در مورد مسائل شرعي به چه كسي مراجعه كنند. مشورت‌هايي با آقاي حق‌شناس و افراد ديگر انجام شد. در آن مقطع، بيت ارتحال حضرت آيت‌الله بروجردي تا پرچمداري حضرت امام، آيت‌الله حاج سيد عبدالله شيرازي در نجف بود و در فرصت‌هاي كوتاهي، مراجعاتي به ايشان مي‌شد. تا اينكه به وسيله حضرت آيت‌الله حق‌شناس ارتباطات اوليه خدمت حضرت امام انجام شد و از آن زمان به بعد، همه برادران امام (ره) مراجعه مي‌كردند.

بعداز تشكيل هيئت مؤتلفه ،شما چه وظيفه‌اي در اين‌ها يادداشتي ؟جايگاه تشكيلاتي شما چه بود؟

بعد از اينكه من از طريق آقاي عسگراولادي و آقاي شفيق با اين هيئت‌ها آشناشد و هسته اصلي اين هيئت شكل گرفت، سپس گروه‌هاي ده نفري تشكيل شد كه لازم بود براي ارتباط ميان گروه‌ها رابطي  وجود داشته باشد. اين رابطه‌ها در جلسات  ده گانه اي  كه برگزار مي‌شد پيوندهاي لازم را ايجاد كردند. جزوات و آموزشي كه در حوزه‌ها تهيه مي‌شد با ‌عنوان  «انسان و سرنوشت» بود و علاوه بر اين مقالاتي بود كه حضرت آيت‌الله مصباح يزدي با عنوان «انقلاب تقوا» داشتند. گروه شوراي روحانيت مؤتلفه كه شهيد بهشتي و شهيد مطهري، مرحوم شيخ احمد مولايي و آيت‌الله انواري و شهيد باهنر بودند جزوات آموزشي از طريق اين افراد تدريس مي‌شد. مقالاتي از بيانات آيت‌الله مطهري و آيت‌الله  مصباح يزدي در حوزه‌ها تدريس مي‌شد و  گروهي به عنوان سخنران جلسات را اداره مي‌كردند به همين مباحث جزو مباحث تنظيمي وآموزشي آن‌ها بود.

چه اتفاقاتي افتاد كه مؤتلفه كه آن قدر كار آموزشي مي‌كرد به مرحله‌اي رسيد كه كار مسلحانه مي‌كرد؟ با ورود شما به فعاليت‌هاي مسلحانه چگونه بود؟

ارتباطات با حضرت امام موجب شد كه بينش سياسي-اجتماعي اين مجموعه نسبت به قبل تفاوت زيادي كند. اين تفاوت‌ها در مسائل مختلف اجتماعي بود. حضرت امام (ره) هميشه مي‌گفتند: برويد مسائل را با مردم در ميان بگذاريد. يعني امام آشنا به خصوصيات اجتماعي بودند كه دستگاه طاغوت با ابزارهاي خود، مردم را از مسائل اجتماعي و واقعيات آن غافل نگه داشته و مردم فريب ظاهر را مي‌خورند و با خيانت‌هاي آن‌ها عميقاً آشنا نيستند.

بنابراين از اولين نكات مورد تأكيد ايشان در جلسات اين بود كه مردم را آگاه كند. جمعيت‌هاي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي در زمينه وظيفه‌اي كه مرجع مشخص كرده بود و ارتباطات مردمي شان افزايش پيدا كرده بود. از آن طرف حضرت امام با ارتباطات و حضور خود آشنايي عميق‌تري نسبت به خيانت‌هاي دستگاه و نظام و عوامل اين‌ها و مصوبات آن روز مجلس و دولت كه متأثر از خاندان پهلوي بود ايجاد كرد. اين آشنايي از طريق امام به مردم انتقال پيدا مي‌كرد. انتقال واقعيات و خيانت‌ها باعث شد تا نظام هرچه بيشتر تلاش كند اين دستگاهي را كه با مرجعيت و بخصوص حضرت امام ارتباط دارد به هم بزند. دستگيري‌هاي زيادي از علما، دانشجويان، كسبه و … انجام شد. ضمن اينكه آن‌ها مصوبات محرمانه‌اي با صورت ظاهر در مجلس داشتند. اين مصوبات تلاش مي‌شد  خدمت مقام معظم رهبري و حضرت امام و مرجعيت، به صورتي قرار گيرد.

از جمله اين مصوبات، قانون كاپيتولاسيون به قبل از آن انجمن‌هاي ايالتي و مسائل مشابه آن مصوبه قانون كاپيتولاسيون در مجلس بود و همه تلاش آن‌ها اين بود كه اين مصوبه به بيرون مجلس انتقال پيدا نكند. ما از طريق كانالي ‌توانستيم اين مصوبه را به دست امام برسانيد چرا كه حضرت امام قصد داشتند اعلاميه اي را صادر كنند و لازم بود اين اعلاميه مستند باشد.

در قسمت بايگاني مجلس برادران هيئت مؤتلفه توانستند با فردي ارتباط برقرار كنند و بنده مسئول گرفتن اين مصوبه به صورت شبانه شدم. در آن زمان توسط ارتش و ساواك، مراقبت شديدي از مجلس انجام شد. ضمن اينكه مجلس و مستقيماً نظارت داشت.

آن فرادجهت كه نامش عراقي بود از بچه‌هاي آيينه ورزان دماوند بود كه با ما همكاري كرده و حتي بعضي اعتقاد داشتند كه او با ساواك هم ارتباطاتي دارد، بنابراين ارتباط با چنين فردي با توجه به مراقبت‌هايي كه در آن روز توسط دستگاه‌هاي ساواك و نهادهاي امنيتي انجام مي‌شد بسيار مشكل بود. من مصوبه را از او گرفتم از مجلس بيرون آمدم.

آقاي عسگراولادي، آقاي شفيق و چند تن ديگر مي‌رويم از مجلس منتظر من بودند و صحبت‌هايي شد در مورد اينكه چه كسي اين مصوبه را نزد حضرت امام (ره) ببرد و نهايتاً قرار شد كه من شباني مصوبه را نزد امام ببرم. دستگاه ساواك تمام تلاش خود را داشت كه اين مصوبه پنهان بماند. ولي صدور اعلاميه از طرف امام بود و فرم پخش كردند اين مصوبه، شگفتي زيادي داشت.

فرداي آن روز ديدم كه مصوبه كاپيتولاسيون در همه جا پخش شده بود و اولين بازخورد آن اين بود كه به طور مستقيم با حضرت امام مقابله كنند. دستگيري دوم ايشان و تبعيد ايشان به تركيه ، از پيامدهاي اين مسئله بود. علاوه بر اين، آن‌ها پس از تبعيد امام، محدوديت‌هاي شديد و  آن‌چنان خفقان ايجاد كرده بودند كه بدون اغراق ، هيچ مبارزي را نمي‌شد پيدا كرد كه مأيوس نشده باشد. لذا شرايط موجود جامعه بعد از تبعيد حضرت امام (ره) موجب شد هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي به اين فكر بيفتند كه كه غير از فعاليت‌هاي سياسي و رشد بينش اجتماعي مردم، نياز است كه كار نظامي انجام شود و بين خود عزيزان گروه بندي‌هايي انجام شد.

كساني كه قرار شد در حوزه سياسي و نظامي فعاليت كنند از هم تفكيك شدند و بنده جزو كساني بودم كه قرار شد در حوزه نظامي هم فعاليت كنم. در حوزه نظامي از جمله فعاليت‌هايي كه انجام دادن شناسايي حسنعلي منصور ، تهيه اسلحه و شناسايي علم و رفت و آمد شاه‌ بود. اين حركت مسلحانه ابتدا قرار بود روي شخص شاه صورت گيرد كه دليل اصلي آن هم اهانت و هتك حرمت علني به مرجعيت و روحانيت بود. اين عمل حتي مخالف قانون اساسي آن زمان بود البته فراگيري چشمگير بود و روزافزون نهضت روحانيت در بين مردم به رهبري حضرت امام، موجب شده بود كه دستگاه‌هاي امنيتي در داخل و عوامل اطلاعاتي اسرائيل و آمريكا هشدارها ، تذكرات و اطلاعات لازم را درباره شروع اين رشد فزاينده مسلمين مبارز و متعهد در اختيار شاه و اطرافيانش قرار دهند. بنابراين رفت‌وآمدهاي شاه تحت كنترل شديد قرار گرفت و اين مسئله را بخوبي مي‌دانستند كه تبعيد امام انعكاس زيادي را در پي خواهد داشت.

همان‌طور كه در تبعيد اوليه كه امام خيلي از هواي براي آنان روشن ساخت، زماني كه امام در 15 خرداد توسط عوامل رژيم ستم‌شاهي دستگير شدند بيان راديو و جرايد به صورتي بود كه احتمال داده مي‌شد خداي‌نكرده ممكن است نسبت به امام تصميمات حادي گرفته شود.

من به اين دليل اين مسائل را مطرح كردند كه كاملاً فضاي آن زمان را ترسيم كند و نشان دهم چه فضاي رعب و وحشتي در جامعه حاكم شده بود. بر اين فضا تمامي گروه‌هايي كه در آن روز ادعاي مبارزه مي‌كردند به صورت‌هاي خودشان را كنار كشيده بودند و وقتي نهضت به روحانيت بود كه به رهبري امام دست به فعاليت سياسي و شكستن جو حقوق و وحشت زده. همين برادران نيست در كنار روحانيت با تمام وجود به عنوان يك وظيفه شرعي و امري عبادي  در راستاي  پيروي از مرجعيت، كوچك‌ترين فرصتي را در راه مبارزه و  كمك به نهضت از دست نمي‌دادند و البته اعدام انقلابي منصور  نقش مؤثري در شكستن جو خفقان و وحشت داشت.

درباره اين اقدام به دنبال مجوز شرعي هم رفتيد؟

اين البته وظيفه گروه ديگري از برادران بود، در آن زمان كه هيئت‌هاي مؤتلفه تشكيل شد، در مسائل شرعي از سوي امام افراد معرفي شدند. در هيئت‌هاي مختلف و مشورت‌هاي كه با روحانيون انجام شد با هدف شكستن فضاي خفقان، يك شاخه نظامي براي مقابله با اين فضا ايجاد شد. اصولاً بعد از مشورت با روحانيت تصميم گرفته شده بود كه دو گروه سياسي و نظامي در هيئت‌هاي مؤتلفه ايجاد شود. در زماني كه برنامه ترور منصور طراحي مي‌شد تأييد مراجع از جمله آيت‌الله ميلاني براي انجام اين اقدام انقلابي اخذ شد. در اين زمينه به دليل ارتباط نزديكي كه با دكتر بهشتي به عنوان نماينده ي امام داشته ايم از ايشان در خصوص كه اين اقدامات اطلاعاتي را كسب كرديم و براي برطرف كردن دغدغة ذهني از ايشان در اين باره سؤال كرديم كه ايشان منعي در اجراي اين احكام بيان نكرد.

احساس بنده نسبت به نظريه امام خميني اين بود كه ايشان نظر منفي نسبت به اين جريان ندارد. لذا در اجراي  آن حكم كه راهي براي فرار از خفقان آن زمان بود از آيت‌الله ميلاني فتوا گرفتيم. رژيم و مخالفان انقلاب به بهانه تضعيف وجهه روحانيت در ميان مردم دست به تخريب زدند لذا بخارايي و افرادي كه بازجويي شدند اعلام كردند كه فتواي اين كار را از آيت‌الله شيخ جواد فومني گرفته ايم كه ايشان چند روز قبل از اين جريانات مرحوم شده بودند.

لطفاً دست چگونگي دستگيري تان بفرماييد؟

بعد از اعدام حسنعلي منصور، برادران دستگير شدند. آن‌ها نتوانستند استري به از طريق  اعتراف اين كار به را انجام ‌دهند لكن از طريق شناسايي خانواده برادران، نفوذ كردند و آقاي بخارايي ، نيك نژاد، هرندي ،حاج صادق اماني و آقاي عراقي  و ديگران را دستگير كردند. بنده به خوزستان رفتيم و بدن توليد برنامه پي‌ريزي شد كه به عراق بروم اما اين در آن شرايط احساس كردم اصولاً در داخل واجب‌تر است. بنابراين از اهواز برگشتند و با يكي از برادران قراري گذاشتم ولي وقتي به فضاي قرار رسيدم متوجه شدم منطقه بسته است و به محل قرار نرفتم و مسير خود را ادامه دادم. بنز شهرباني مرا دستگير كرد و حكم حبس ابد براي من تثبيت شد. در واقع من آخرين نفري بودم كه دستگير شدند. مرا مسئول گروه انتخاب ناميده بودند . كسي كه 13 سال، آقاي عسگر اولادي، آقاي اماني و آيت‌الله انواري بود بنده در  قبل از انقلاب در زندان بوديم. دادستان ارتش گروه ما را گروه انتقام ناميده بود. نام گروه اعدام انقلابي را هم گذشته بود گروه ترورو امثالهم .

وظيفه گروه انتقام چه بود؟

موقعي كه برادران دستگير شدند بازجويي‌ها انجام و وارد مرحله دادگاه شديم در كيفرخواست دادستان، من 13 نفر را از نظر فعاليت و موضوع فعاليت به 3 گروه تقسيم كرده بود. اسم يك گروه را گذاشته بود گروه تروركه عوامل اجراي اعدام  انقلابي منصور بودند. مرحوم بخارايي ، نيك نژاد، هرندي و حاج صادق اماني جزو اين گروه بودند. اسم 1 گروه را گذاشته بود گروه فتوا و اعلاميه مثل مرحوم  آيت‌الله انواري، مرحوم حاج احمد شهاب و تعدادي از برادرها و اسمي گروهي را هم گذاشته بود گروه انتقام . در اين گروه كليه تأسيساتي كه  مورد نياز بودند، تهيه مي‌شدند يعني تهيه اسلحه، شناسايي افراد و رفت‌وآمدها توسط اين گروه صورت مي‌گرفت. طبيعي بود كه پيش بيني نيازهايي چون اسلحه، مواد انفجاري و نارنجك مي‌شد. تهيه و طراحي براي رفع اين نيازها موجب شد كه ارتباط بنده با شهيد عراقي و شهيد حاج صادق اماني افزايش پيدا كند.

گويا شما در گروه انتقام به كارهايي جلوتر هم در ساخت مواد منفجره رسيده بوديد؟

آخرين مرحله‌اي كه طراحي شد ساخت نارنجك جنگي بود. حاج نصرالله صفا در خيابان خاوران تراشكاري داشت. با كمك ايشان و شهيد عراقي بود بنده پوسته‌اي 1 نارنجك جنگي را آماده مي‌كرديم. پس از دستگيري قالب كامل شده نارنجك جنگي با تمام خصوصياتي كه 1 نارنجك جنگي دارد و در اين گروه، همه توانايي‌هايش را كرده بود، همراه با چمدان حاوي اسلحه كشف‌شد!

اين اقدامات در بازجويي براي ساواك مشخص شده بود؟

بعد از اينكه من دستگير شدم ، با كمك حق‌تعالي در بازجويي‌ها متوجه شدند كه در زير شكنجه احياناً چه كساني چه مطالبي را كه بيان كرده‌اند. آن وقت براساس ويژگي‌هايي كه توي بازجويي‌ها مي‌شد اعمال كرد يك‌سري از مطالب را مي‌گفتيم و 1 سري ديگر را انكار مي‌كرديم طبيعي است كه برخورد و شكنجه و … هم نقل و نبات كاربود. مثلاً من است تهراني كه اسلحه‌اي تهيه كرده و در اختيار گروه گذاشته بودند كه هيچ كس از مسير تهيه آن اطلاعي نداشت ؛ يعني آن طريقي كه تعدادي اسلحه تهيه شده بود و در پرونده مطرح بود غير از اين طريق بود. اين در بازجويي‌ها برادران عزيزمان را مي‌زدند و ما را هم به همين ترتيب بازجويي مي‌كردند كه اين اسلحه از كجاست؟ چون من اطمينان داشتم كه آن‌ها هيچ گونه اطلاعي از اين موضوع ندارند، بنابراين از نظر من قطعي  بود كه هيچ كس نمي‌تواند اطلاعاتي را در اين ارتباط مطرح كند.

دائم من راه مي‌زدند و محل اسلحه را مي‌پرسيدند و من در جواب مي‌گفتم توي فلان بسته كه آن روز  به فلان آقا دادم . از جهت تعداد آن هم اظهار بي‌اطلاعي مي‌كردم اين‌ها مي‌رفتند و مي‌آمدند بود دوباره مرا شكنجه مي‌كردند كه اين اسلحه از كجا آورده‌ اي؟ در همين راستا افراد ديگر هم مورد شكنجه قرار مي‌دادند تا از آن‌ها اعتراف بگيرند و از طرف ديگر به سراغ شهيد عراقي مي‌رفتند و با اذيت و آزار ايشان اطلاعاتي را در مورد اسلحه جويا مي‌شدند. 1 روز نيك طبع كه از بازجويان مجرب سازمان اطلاعات شهرباني محسوب مي‌شد و در واقع نفر دوم سازمان اطلاعات شهرباني به حساب مي‌آمد و من را از اتاق بازجويي با خودش چشم بسته بيرون برد و وارد اتاق ختائي رئيس اطلاعات شهرباني كل كشور كرد و چشم مرا باز كرد. اين‌ها در بازجويي‌ها هرچه مي‌زدند و مي‌گفتند مهدي عراقي يا محمد مهدي عراقي را مي‌شناسيد من مي‌گفتم نه . در مقابل اين جواب نيز آن‌ها ناراحت و عصباني مي‌شدند. آن روز مرا به قصد روبرو كردن با شهيد عراقي به اتاق ختائي بردن به تا تكليف اسلحه روشن شود. بعد از اينكه با وارد اتاق شدم ديدم ميز كار ختايي در انتهاي اتاق بزرگي قرار گرفته و مرحوم شهيد عراقي نيز در كنار ميز نشسته بود .

از در اتاق كه واردشدم ديدم  شهيد عراقي نشسته است. ختايي ونيك طبع هم چشم به صورت من دوخته بودند  تا عكس‌العمل مرا ارزيابي كنند. نيك طبع از من پرسيد: اين آدم را نمي‌شناسي؟ در جواب گفتم: مي‌شناسمش. چون فهميدم كه عراقي قبلاً گفته مي‌شناسمش. نيك طبع  با فحاشي با من برخورد كرد و گفت: « چطور پس مي‌گفتي او را نمي‌شناسمش؟ »  در جوابش گفتم: «خب شما اگر به من مي‌گفتي معمار مي‌شناختمش».

لازم به ذكر است يكي از اسامي مستعار شهيد عراقي معمار بود و اولين نفري بود كه كارگران آجرپزي روي ايشان گذاشته بودند. همان‌جا در اتاق ختايي شهيد عراقي را ديدند توجهم به دست راست ايشان جلب شد. در واقع ناخن 2 انگشت از دست راست ايشان را كشيده بودند و آن را بسته بودند. من آن روز بسيار ناراحت شدم. خلاصة مطلب اين كه در همين اثنا كه در اتاق ختايي حضور داشتيم از فرصت استفاده كردم و شروع كردم دو سه  مطلبي كه فيمابين من و شهيد عراقي  بود به آن صورتي كه در پرونده مطرح شده بود بيان كردم تا سرنخ درس مرحوم شهيد عراقي بيايد. ختايي همان‌جا با داد و فرياد و سرخوشي از نيك طبع خواست كه مرا بيرون ببرد. آن‌ها نيست دوباره چشم مرا بستند و درگيري بودند تا موضوع را منتقل كند.

نگاهي هند به دوران زندان بيندازيد. يكي از چالش‌هايي كه در دوران زندان شما در ميان زندانيان سياسي پيش آمد بحث تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين بود كه بخش عمده‌اي از زندانيان سياسي با آن‌ها همراه بودند. اين تعبير ايدئولوژي چگونه رخ داد و چه واكنش‌هايي در زندان داشت؟

موقعي كه آقاي عسگراولادي ، شهيد لاجوردي و بنده  به زندان مشهد تبعيد شديم در آنجا در كنار رده‌هاي بالاي منافقين از جمله مهدي ابريشمچي، محمد حياتي، بازرگان، حسين آلادپوش، محمد صادق و سيدي كاشاني بوديم. اين‌ها كساني بودند كه هم‌زمان با ما از زندان تهران به زندان مشهد تبعيد شدند و در طبقه سوم بند يك كه بوديم دائماً با هم در تماس بوديم يعني سلول‌ها به گونه‌اي بود كه رفت‌وآمد و اختلاط وجود داشت. خدا رحمت كند شهيد لاجوردي را و خدا نگه دارد آقاي عسگراولادي را. احمد حنيف نژاد مكرر بحث‌هاي طولاني با اين‌ها داشت. البته بحث اين هم مفصل است كه اين‌ها اساساً چرا مي‌آمدند و بحث مي‌كردند و چه سوءاستفاده مي‌خواستند از اين جور كارها بكنند. در همان جا بود كه در سال 53 تغيير ايدئولوژيك سازمان اعلام شد و بعضي از اعضاي آن به ديگران اعتراض كردند كه: «چرا در اعلام  مواضع شتاب كرديد ؟ مي‌گذاشتيد كه ما تحت اين پوشش اثرگذاري خودمان در مورد نيروهاي جواني كه وارد زندان مي‌شدند ادامه مي‌داديدم و الان اين تغيير ايدئولوژي، موجب يك‌سري مقابله ها با سازمان مي‌شود.»

ما با اين مسائل و با تفسير به رأي هاي آن هم كاملاً آشنا بوديم. مرحوم عراقي و حاج هاشم آقائي اماني در تهران بودند و در جريان و روند اين  موضوع قرار گرفتند. بعد اين‌ها را از زندان قصر به بند يك اوين آوردند و ما را هم از مشهد به تهران و به بند دو بردند و بعد به بند يك منتقل مي كردند. زنداني در طول روز فرصت‌هاي زيادي دارد و در آن بندها مباحث مختلفي مطرح مي‌شدند. در بند ب و مسعود رجوي ،موسي خياباني، محمد حياتي، مهدي ابريشمچي و رده‌هاي بالاي سازمان منافقين بودند. شهيد رجايي هم در بند دو بود. ما يافته‌هايمان را از زندان مشهد آورديم و با برادران در اوين مورد بحث قرار داديم. يادم هست شهيد لاجوردي ساعت ها اين اين يافته‌ها را در موقع قدم زدن  با شهيد رجايي به بحث گذاشته. ايشان تا اين زمان هنوز متوجه ماهيت اين‌ها و سوءاستفاده‌هاي شان از نهضت نشده بود. كلاً اين  مجموعه، اطلاعات كافي و نمونه‌هاي شفاف و محكمي را در اختيار برادراني كه در بند 1 بودند قرار داد در زندان آيت‌الله مهدوي، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، آقاي منتظري ، آيت‌الله طالقاني، آيت‌الله رباني شيرازي، آقاي كروبي و حاج شيخ حسن لاهوتي بودند .

آقايان در اتاق بزرگي مي‌نشستند و ما هم  بوديم و  بحث مي‌كرديم و يادم نمي‌رود كه مرحوم طالقاني مكرر تأسف مي‌خوردند از اين كه نامشان مورد بهره برداري سازمان منافقين قرار گرفته بود. محمدي گرگاني كاندر تغيير ايدئولوژيك سازمان موضع گرفته بود، رژيم او را هم آورده بود به بند 1، ولي او هنوز متأثر از سازمان بود، هر چند به يك صورت‌هايي به رهبران منافقين نقد داشت كه جاي بحث مفصلي دارد. در اينجا بود كه آقايان علما احساس وظيفه كردند و آن فتوا صادر شد و چون سازمان منافقين از نام اسلام سوءاستفاده مي‌كرد و جوان‌هاي مردم را مي فريفت ، موقعي كه فتوا صادر شد بزرگان و علما مباحث گوناگون و مصاديق بي‌شماري است التقاط منافقين را مطرح مي‌كردند . واقعيت اين است كه صدور اين فتوا آسيب جدي به سازمان منافقين زد و آن‌ها به مقابله پرداختند و بي‌پروا مي‌گفتند كساني كه فتوا داده‌اند ساواكي هستند. هيچ استدلال منطقي در مقابل اين حرف‌ها نداشتم و فقط احساس جوان‌ها را تهديد مي‌كردند.

در پايان من به قشر جوان عرض  ميكنم كه ما در مقابل مكتب وظيفه داريم. مكتبي كه معصومين  با آن مقام والاي شان اين‌گونه بر روي آن سرمايه‌گذاري كرده‌اند تا به دست ما رسيده است. پس به خاطر دفاع از آن و ماهيت آن بايد تمام سعي و تلاش ما را به كارگيريم. هم‌اكنون شرايط خفقان وجود ندارد وقتي پس عزيزان بايد  تحقيق كنند و در رابطه با دين و مكتب اطلاعات كافي را به دست آورند و با اطمينان خاطر دست به انتخاب مسير بزنند. س راه هدايت اين است كه انسان بتواند در خدمت اسلام باشد و با تمام وجودش انجام وظيفه كند.