خاطرات سفر به شهر دماوند به روايت سميرا منفرد*

اواسط مهرماه بود كه به سفري يك روزه دعوت شديم از سوي انجمن صنف راهنمايان گردشگري استان تهران به دماوند و روستاهاي اطراف آن.قصد در اين سفر كه اساتيد معماري و فرهنگ و هنر مارا همراهي ميكردند آشنايي بيشتر با شهرستان دماوند و شناساندن آن به مردم از طريق راهنمايان تور و وبلاگ نويسان بود.

صبح يك جمعه پاييزي با آسماني آبي و هوايي لطيف ساعت 7 صبح از ميدان آرژانتين با دو دستگاه اتوبوس راه افتاديم به سمت جاده فيروزكوه.در يكي از اتوبوسها راهنماهاي تور گرد آمده بودند اما من و محمدد امين را در اتوبوس ديگر جاي دادند جاييكه كليه اساتيد در آن بودند و در تمام طول سفر مارا بمباران اطلاعاتي كردند به طوريكه اين سفر يك روزه يكي از پربارتر ين سفرهاي من شد.هماهنگ كننده اين سفر آقاي "حاجي اشرفي" بود كه خدا خيرش دهد ما را هم دعوت كرده بود.البته ما كه تا آخر سفر نفهيميديم ما را از كجا پيدا كرده بود و تلفن ما را از كجا....چون من تنها وبلاگ نويس آن جمع حدود 80 نفره بودم.

نزديكيهاي رودهن كه رسيديم اتوبوس توقفي كرد براي استراحت و صرف صبحانه.ديدن اينهمه راهنماي تور يكجا و اينگونه خود مسافر و راهي جاده ها هيجان عجيبي داشت.من و محمد امين يك طورهايي غريب بوديم و نظاره گر.و خوشحال از اينكه اينگونه به ما فرصت حضور در اين سفر پربار داده شده بود.بعد از صرف صبحانه راهي دماوند شديم. دماوند اين كوه 3800 ساله خاموش و اسطوره قديمي تهران و ري..

اما ازشهر دماوند گفتن قصه هاي زيادي را ميطلبد.اين شهر باستاني قبل از شهر ري ساخته شد و قدمتي به طول تاريخ دارد.در 65 كيلومتري تهران و در حاشيه جنوبي البرزكوه دماوند با نام فريدون و كاوه آهنگر و ضحاك مار به دوش پيوند خورده است.از دوران قديم زرتشتيان و مادها و پارتها و كيانيان و ده ها سلسله بزرگ و كوچك در اينجا حكومت رانده اند.يهودييان جزو متاخرترين ها بودند در آن سرزمين به طوريكه گورستان قديمي آها هنور هم در اينجا ديده ميشود.بعد از اسلام اينجا تحت حاكميت علويان و فرقه اسماعيليه درآمد.

دماوند يك شهر تاريخي است كه اولين بار پروفسور پوپ بر روي آن تحقيق و ثبت كرد به دنبال دوره اي زماني كه در اينجا رحل اقامت افكند و به تحقيق مشغول شد. اولين صعودكننده هاي قله دماوند انگليسيها در زمان فتحعليشاه بودند اما بعدها از ميان ايرانيان نيز جمعي از فارغ التحصيلان مدرسه مظفري در زمان مظفرالدين شاه پا بر اين ديو سپيد پاي در بند نهادند

.دماوند متعلق به سلسله محلي "مسمغان(Mosmaghan) بود.معني اين كلمه يعني"كاخ مغها".مغها را هم كه ميشناسيد مردان بزرگ مذهبي دين زرتشت بودند.گويي در گذشته در دماوند كاخي با شكوه و زيبا وجود داشته كه خاندان ثروتمند موسمغان در آن زندگي ميكردند.بعد از حمله اعراب اين كاخ و متعلقاتش كلا از بين ميرود.چه حيف! گرچه تا 460 سال موسمغانها همچنان در اين منطقه زندگي و با حمله هاي پارتيزاني با مسلمانان مقابله ميكردند.

بدنيست بدانيم كه در فرهنگ ايران زمين حتي 8000 تا 9000 سال پيش هم عنصر كوه هميشه مقدس بوده است.ميتوان روي سفالينه هاي قديمي كشف شده از نقاط مختلف ايران نقوش ^^^^^^ كه شبيه تصوير سلسله جبال است را مشاهده كرد. تقدس كوه باعث ميشده كه در دوره هايي كوه دماوند باي ايرانيان احترام و ارزش زيادي داشته باشدو مردم كم كم به سوي دامنه هايش رهسپار شوند و سكونت گاه هايي در اطراف آن ساخته شود.

در گذشته دماوند را دوماوند(Dommavand) ميناميدند.يعني محل بلند شدن دود.در قصه هاي اوستا آمده كه روان مرده ها پس از مردن بايد از روي پل "چين وند" بگذرد.پل چين بند در دامنه كوهي به نام "حرا برزيتي" واقع شده است.گويي اين كوه همان دماوند معروف خود ماست كه براي رسيدن به آن دنيا بايد از دامن آغوشش بگذريم تا اگر نيك رفتار باشيم اعمال ما در قالب دوشيزه اي زيبا دست مارا گرفته و از پل رد كند و واي به روزي كه بدكردار باشيم كه در ان صورت پل چين وند به باريكي مويي درميايد و ما در كام مارها و آتش دوزخ سقوط خواهيم كرد.!

زيبا بود نه../.خيلي شباهت دارد به پل صراط و عقايد مسلمانان.اينجاست كه ميفهميم ريشه همه اديان آسماني در يك خاك قرار دارند.خاك الهي توحيد پرستي!

حالا برويم سراغ شاهنامه قديمي و فردوسي خوش زبانمان.ضحاك پادشاه تازيان بوده كه ابليس اورا گول ميزندتا پدرر ا بكشد.بعد از آن با بوسه ابليس روي دو كتف ضحاك دو مار سر برون مياورند.حالا ابليس دوباره سراغ او ميايد كه بايد از مغز سر جوانها به اين دو مار بدهي تا بخورند و كاري به كار تو نداشته باشند.اينگونه نيروي جوان را به نابودي ميكشاند.ميدانيم كه جوانها مظهر روشن فكريند.اگر آنها را از بين برد ديگر نيروي طغيانگري وجود نخواهد داشت كه بر عليه ظلم بلند شود.

بعدها كه ضحاك در جنگ با كاوه آهنگر شكست ميخورد توسط فريدون شاه ايرانيان در كوه دماوند به قل و زنجير كشيده ميشود.هزاران سال از آن روز ميگذردو امروز هنوز ضحاك در بند ديو سپيد مهربانيهاست.هرازگاهي از خشم فرياد ميكشد و دودي از قله بلند ميشود.وقتي هم زنجيرهايش را تكان ميدهد دماوند ميلرزد....

زيباست نه؟اما به خاطر داشته باشيم كه همه اسطوه ها ما به ازاي تاريخي دارند.در گذشته كه امكان ثبت وقايع به شكل امروز وجود نداشت.براي حفظ وقايع و تاريخ آن را به شكل متل و قصه و افسانه واسطوره تبديل ميكردند تا توسط مردم عامي تر دهان به دهان و نسل به نسل منتقل شود و به ما كه امروز اينجا نشسته ايم برسد.پس بايد بدانيم كه هميشه پشت هر اسطوره به دنبال واقعيتي تاريخي باشيم....

مابه ازاي ضحاك هم "آستياك" آخرين پادشاه ماد است پدر ماندانا و پدربزرگ كوروش .او ابتدا پادشاهي خوب كردار بود اما با گذشت زمان به استبداد دچار شد و شروع كرد به سركوب شاهزاده گان و اشراف زاده هاي جوان تا جلوي شورش آنها را بگيرد.هميشه اشراف و مغان با هم د رجنگ بودند زمانيكه اشراف سركوب ميشود مغان قدرت ميگيرند و خون مردم را در شيشه ميكنند.... و اينگونه آستياك ضحاك را ميافريند.!

اما دماوند در قصه آرش كمانگير هم جاي دارد.آرش قهرمان ايران زمين از بالاي قله اين كوه تير در كمان گذاشته و با قدرت جانش را در چله رها ميكند تا مرز ايران زمين را با جانش حفظ كند.حالا ميتوان فهميد كه چرا كوهستان انقدر براي مردمان ايران زمين مقدس است براي مردماني سخت كوش و باوقاركه همانند قله هاي البرز سر به پهنه آسمان ميزنند و با ابرها مياميزند و حالا ما رهسپار ديار كهن دماونديم.با من بمانيد تا دماوند را بگرديم.

به شهر دماوند رسيده ايم.ميخواهيم به ديدن امامزادگان عبدالله و عبيدالله برويم.كوچه اي قديمي رو به خانه هاي گلي را گرفته و بالا ميرويم تا به چناري ميرسيم كه قدمت و اصالت آن سروروي تنه كهن آن مشخص است.چنار قديمي سايه بر تن امامزاده گان افكنده .اينجا ميل-آرامگاه است.برجي بلند از دوره ايلخانيان كه تك رنگ فيروزه اي گنبد بلندش نشانه آن است.

 

وارد حياط آرام آن ميشويم.حياطي كه در سايه برگهاي هزاررنگ با سروصداي ما از خواب پاييزي ميپرد و آشفته نظاره گر مايي ميشود كه لابلاي سايه هاي دراز و كوتاه و در هجوم رنگهاي زرد و نارنجي كه از هرسو احاطه مان كرده اند سرگرم عكاسي شده ايم.باد پرچم "يا حسين "را ميلرزاند و دل ما هم در فضاي معنوي امامزادگان درخود ميلرزد.

ديوارها با آجر و كاشي لعابدار ساخته شده اند كه گويي المانهاي ايلخاني محسوب ميگردند.روي بخشي از ديوار كه با قلوه سنگ و ملات شكل داده شده كتيبه اي به خط ثلث وجود دارد.علامتهاي رمزآلودي هم بر تن آجرها ديده ميشود شايد معمار بنا خواسته حرفي با آنها بزند اما ما نميدانيم امروز كه او چه ميگفته و چه در دل داشته است.كسي بايد آن رمزهاي تصويري را باز كند.كسي ....

ميل ها نمادهاي ساسانيند.زماني در آنها آتش افروخته بوده كه با حمله اعراب اين آتشها رو به خاموشي ميروند.آنگاه از قرن 4 هجري به بعد ميلها ميشوند علاماتي بر آرامگاه هاي زنان و مردان مومن و سرافراز ايران زمين.ساسانيان ميلها ر ا چند متر بالاتر از سطح زمين چندضلعي ميساختند اما ايلخانيان آنهارا از همان سطح زمين شكل ميدادند و بالا ميبردند.حالا ما سر بلند ميكنيم و مقابل خود ميلي خياري شكل و 32 ترك كه شبيه رك(قيف) است ميبينيم.گويي اين نوع معماري قيفي شكل به استحكام بيشتر بنا كمك ميكرده است.

 

ضريح چوبي قبور گويي متعلق به دوران صفويه هستند.در ابتدا بنايي نبوده وقتي امامزادگان در اينجا دفن ميشوند.بعدها در دوره ايلخاني ميل و برج افزوده ميگردد.به مرور كتيبه در دوران قجري نيز تغييرات اندكي دوباره در ضمن تعمير بنا به آن افزوده ميشود.

وقتي از ميان ضريح چوبي به قبور نازنين سبز خيره ميشوم هزاران نيت پاك گويي در آن فضاي ساده و روحاني در گرداگرد ما پرواز ميكنند.ياد دستهايي ميفتيم كه ساده و قوي دل چنگ بر ضريح زده اند و از خداي متعال برآورده شدن آرزوها را را خواسته اند.نور روي ترمه و حرير و سبزي پارچه قبر كه ميفتد چشم ما را مفتون ميكند.

 

با سلام و سري به زير و تعظيمي بر امامزادگان وارد شديم و با سلام و دلي مملو از پاكي و خلوص پاي بر كوچه هاي دماوند ميگذاريم.برگهاي خشك زير قدمهاي ما ناله ميكنند و كلاغها دسته دسته از بالاي سر ما اوج ميگيرند.كسي برايمان از ششم مهري ميگويد كه تولد زرتشت است و اتفاقا با روز عاشورا يكي شده است.زرتشتيان چنين روزي را جشن نميگيرند فكر ميكنيد چرا؟آنها معتقد به عزاي داماد ساسانيند!!!

داماد ساساني كيست جز حسيني كه شهربانوي ايراني- دختر يزدگرد را به همسري ميگيرد و حسين كيست جز همان سرور و سالار شيعه علوي.كه 8000 امامزاده امروز در سرزمين همسر باوفايش گسترده شده است.اينها مردان مومني بودند كه توسط بني اميه و بني عباس كشته شدند زيرا همگي به رسم حمايت و ياري به سرزمين مام بزرگشان كوچ كرده بودند.و همه آنها از نسل حسيني هستند كه شهربانوي ايراني را به خانه خود برد.پس به احترام بانوي ساساني و تمامي خون پاك ايراني كه با نواده محمد(ص) درآميخت بايد احترام گذار آنها باشيم.

اما دماوند هميشه با طبيعتش آشناي خاص و عام بوده است .اعتدال كم نظير آب و هوايي اين منطقه از ديرباز مردمان ري و قومس و طبرستان و تهران و مازندران را به خود جلب كرده است.اين منطقه كوهستاني داراي 4 منطقه شهري به نامهاي دماوند-رودهن-آبسرد و كيلان است كه قرار است با هم به گشت و گزار آنها بپردازيم.تا يادم نرفته بگويم كه عسل چهل گياه و گردوي پوست كاغذي و سيب خوش عطر آن را از ياد نبريد و بي دستي و دهاني بر آنها زدن فكر ترك كردن دماوند نيفتيد.

يكي از جاذبه هاي طبيعي دماوند "چشمه اعلا" است.كه در اين فصل البته خيلي حال ندارد.يادمان باشد كه حدكثر دبي آبها در ماه خرداد است پس غر نزنيم اگر چشمه اعلاي خوش نقش پر آب دماوند اكنون باريكه لاجوني شده است كه لابلاي برگهاي زرد انگاري غنوده و حال حرف زدن ندارد.


چشمه اعلا يكي از تفرجگاه هاي مردم منطقه است و شامل چشمه آب گوارايي است كه مظهر آن از زير صخره سنگي بزر گي ميباشد.در قديم آب اين چشمه بخشي از مزارع و باغات دماوند را سير ميكرده كه امروز مورد استفاده كارخانه آب معدني دماوند قرار ميگيرد.اطراف چشمه پوشيده از درختان بلند و سرسبز كهن است كه آنجا را به فضايي مصفا تبديل كرده اند.

* به نقل از وبلاگ بيا تا برويم