«شهرهاي ايرانشهر» عنوان دايرة‌المعارفي درباره شهرهاي ايران زمين است كه مجلدات آن به همت بنياد ايرانشناسي به تدريج در حال انتشار است. مديريت اين طرح پژوهشي گروهي بر عهده دكتر محمدرضا نصيري است و طرح، مقدمه، بررسي و تدوين نهايي آن را هم دكتر حسن حبيبي، رياست بنياد ايرانشناسي، به عهده دارد. كتاب‌هاي اين مجموعه در قطع رحلي بزرگ، با كاغذ گلاسه مرغوب و رنگي و شكلي نفيس عرضه مي‌شوند و انتشار آنها از سال 1389 آغاز شده است. در مجلدات شهرهاي ايرانشهر در كل بيش از هزار شهر ايران از جنبه‌هاي مختلفي مثل طبيعت، تاريخ، مسائل مردم‌شناختي و جامعه‌شناختي، تعليم و تربيت، مراكز آييني، آثار تاريخي و... بررسي مي‌شوند.

در اين مجموعه به هر كدام از شهرهاي 5 گانه شهرستان دماوند يعني آبسرد، آبعلي، دماوند، رودهن و كيلان هم به طور مجزا پرداخته مي‌شود. آنچه در ادامه مي‌آيد متن مدخل «دماوند» در جلد چهارم اين دايرة‌المعارف (چاپ 1391) به قلم «ميثم غلامپور» است:

  • موقعيت شهر

دماوند از شهرهاي استان تهران در 52 درجه و 4 دقيقه و 6 ثانيه طول جغرافيايي و 35 درجه و 43 دقيقه و 43 ثانيه عرض جغرافيايي در ارتفاع 1998 متري از سطح دريا واقع شده است. اين شهر در قسمت شمال شرقي و 70 كيلومتري تهران، 6 كيلومتري شمال مسير تهران به فيروزكوه، 7 كيلومتري جنوب راه تهران به آمل و 26 كيلومتري جنوب قله دماوند قرار دارد.

شهرداري دماوند در سال 1314 تاسيس شده است.

  • طبيعت

زمستان‌هاي اين شهر سرد و تابستان‌هاي آن به ويژه شب‌هايش خنك است. اين منطقه به دليل آب و هواي خوشي كه دارد براي بسياري از مسافران، به خصوص پايتخت‌نشينان، ناحيه‌ ييلاقي ايده‌آلي به حساب مي‌آيد.

دماوند منطقه‌اي كوهستاني است. در دورتادور شهر كوه‌هاي مانند حصار دور شهر چيده شده‌اند. محلي‌ها اين كوه‌ها را با نام‌هايي مثل تل‌كمر، كش‌زرد، نيل، ماز و... مي‌شناسند.

اين شهر در گذشته چشمه‌هاي متعددي داشته كه تعداد آنها به مرور كم شده است. در حال حاضر، معروف‌ترين چشمه‌اي كه همچنان آب آن در دماوند مي‌جوشد، چشمه اعلاي اين شهر است. اين چشمه كه در حدود شمال غربي دماوند قرار دارد، از جاذبه‌هاي گردشگري اين ديار[هم هست] كه آب خنك و هواي مطبوع اطراف آن در ماه‌هاي گرم سال پذيراي ميهمانان زيادي است. چشمه تيزآب در شمال دشت مزار و چشمه سياه سنگ در دشت مشاء هم از ديگر چشمه‌هاي  دماوند هستند.

در داخل شهر دو رودخانه اصلي جريان دارند كه به نام‌هاي تاررود و مُشكيجه(رودبار) شناخته مي‌شوند. جريان آب تاررود از دل كوه‌هاي اطراف درياچه تار راه خود را آغاز مي‌كند و مشكيجه هم از كوه‌هاي دشت مشاء سرچشمه مي‌گيرد. اين دو رودخانه در پاي بناي امامزاده شمس‌الدين محمد در محله فرامه از محله‌هاي اصلي شهر با هم يكي مي‌شوند و به سمت ورامين به مسير خود ادامه مي‌دهند.

بيشتر درختان دماوند درختان ميوه هستند كه در باغ‌هاي اين شهر قرار گرفته‌اند.

دماوند براي رويش انواع و اقسام گياهان خودرو مثل والك، بارهنگ، پياز كوهي، كنگر، قدومه، بابونه، گزنه، اسپند، آويشن و... محل مناسبي است. در فصل بهار خيلي از بانوان دماوندي طبق سنتي قديمي، در اطراف زمين‌هاي زراعي و باغ‌ها به چيدن سبزيجاتي مثل شنگ و منگله مي‌پردازند كه در اصطلاح محلي به همه آنها سبزي صحرايي مي‌گويند. از اين سبزيجات براي پختن غذاهاي مختلف مثل آش «سُوزي(سبزي) حليمك» استفاده مي‌كنند. در ميان گياهان دماوند بايد از گياهي دارويي به نام كزل [هم] ياد كرد.

در بين جانوران مختلف شهر دماوند هم به جز پرندگان خانگي و حيوانات اهلي، براي نمونه مي‌توانيم به گراز، سمور، روباه، شغال، گرگ، بز كوهي، خرگوش، مار، سوسمار، كبوتر، گنجشك، داركوب، بلبل، شاهين، جغد و كبك اشاره كنيم.

  • تاريخ كهن شهر

وجه تسميه: واژه دماوند را در قديم به صورت‌هاي «دَنباوند»، «دُنباوند» و «دَباوند» هم به كار مي‌بردند. اهالي آنجا در لهجه محلي‌شان اين شهر را دُماوند خطاب مي‌كنند. نام دماوند بيشتر از شهر، بلندترين قله ايران را به ياد ما مي‌آورد. مشخص نيست كه اين نام ابتدا به شهر اطلاق شده يا به قله آن و آن كه چه ارتباطي بين قله و شهر بوده كه هر دو را به يك نام مي‌خوانند هم روشن نيست. درباره معناي نام دماوند اتفاق نظر وجود ندارد. برخي از وجه تسميه‌هايي كه ارائه شده‌اند هم درباره قله دماوند هستند و نه شهر دماوند. به عنوان مثال، گفته‌اند دماوند از دو جزء «دم» به معناي بخار و «وند» يا «آوند» به معناي ظرف يا دارنده تشكيل شده كه تركيب آنها به معناي ظرف بخار و گرما يا دارنده بخار و گرماست و اشاره به آتشفشاني بودن قله در قديم دارد. ملكونوف روس هم در سفرنامه نواحي شمال ايران از كتاب سفرنامه ايران و روسيه دو روايت اساطيري از نام دماوند آورده كه هر دو درباره قله است.

احمد كسروي در مقاله‌اي با عنوان «نهاوند – دماوند» در سال 1304 به بررسي نام اين دو شهر پرداخته است. كسروي در اين مقاله با شواهدي كه ارائه مي‌كند، ابتدا به بررسي دو جزء متفاوت دماوند و نهاوند يعني «نها» و «دما» مي‌پردازد و مي‌نويسد: «در زبان‌هاي باستان ايران «نها» به معني پيش و «دما» به ضم دال به معني پشت و دنبال بوده...» بعد هم به معناي جزء مشترك اين دو كلمه يعني «وند» در زبان‌هاي باستاني ايران اشاره مي‌كند و آن را به معناي نهادن يا واقع شدن و ايستادن بر جايي تعبير مي‌كند و به اين نتيجه مي‌رسد كه: «پس «نهاوند» يعني شهر يا آبادي يا قلعه ايستاده و در پيش رو و دماوند يعني شهر يا آبادي يا قلعه ايستاده در دنبال و پشت، مي‌توان گفت كه در نام‌گذاري اين دو آبادي دوري و نزديكي آن را نسبت به جايي يا شهري ميزان گرفته آنچه نزديك بوده نهاوند و آن ديگر را دماوند ناميده‌اند...» كسروي در پايان مقاله‌اش براي روشن‌تر شدن مطلبش به شباهت‌هاي دو شهر دماوند و نهاوند هم پرداخته است.  

دماوند يكي از شهرهاي اساطيري ايران‌زمين است كه نامش به عنوان شهر و مجزا از قله هم نامش، بارها در روايات اساطيري تكرار شده است. در روايات، از كيومرث به عنوان «اول كسي كه بناي شهر نهاد» ياد كرده‌اند و بناي دماوند و شهرهايي مثل اصطخر فارس را به او نسبت داده‌اند. حتي برخي دماوند را نخستين شهري دانسته‌اند كه به دست كيومرث ساخته شد. در كامل ابن اثير آمده: «هوشنگ شهر ري را ساخت و گفته‌اند، پس از شهري كه كيومرث در دماوند براي سكونت خود ساخت، ري نخستين شهري بود كه ساخته شد.»

طبق روايات اساطيري، زادگاه منوچهر هم يكي از دو شهر دماوند يا ري بوده است. در ماجراي رويارويي فريدون و ضحاك نيز پس از شكست ضحاك، فريدون به عنوان پاداش به ارمائيل كه جان عده‌اي را از دست ضحاك نجات داده بود، حكومت دماوند را بخشيد.

نويسندگان آثار جغرافيايي كهني كه در آثارشان به اقاليم هفت گانه پرداخته‌اند، از دماوند به عنوان يكي از شهرهاي اقليم چهارم ياد كرده‌اند. در معجم‌البلدان كه شهرهاي هفت اقليم با دوازده برج پيوند داده شده‌اند، نام دماوند همراه شهرهايي مثل اصفهان و بغداد در رديف نهم، ذيل برج كمان يا قوس آمده است.

دماوند همچنين در تقسيمات چهارگانه شمالي، جنوبي، شرقي و غربي ابن خرداذبه در ربع شمالي قرار گرفته است. در گذشته اين شهر از يك سو با طبرستان و از سوي ديگر با ري در ارتباط بود و براي همين تاريخ دماوند، به خصوص با ناحيه طبرستان، در هم پيچيده شده است.

حسن پيرنيا در تاريخ ايران باستان وقتي كه به حضور آريا‌يي‌ها در فلات ايران مي‌پردازد، از دماوند هم ياد كرده و مي‌نويسد آريايي‌ها «پس از اشغال سيستان به طرف مغرب رفته ولايت جنوبي خراسان، صفحه دماوند و ري را اشغال كرده‌اند.» ذكر نام دماوند در كتيبه‌هاي معروف شاپور اول در نقش رستم فارس و نرسي در پايكولي عراق و اشاره به حكومت اين ناحيه در اين دو كتيبه حكايت از جايگاه دماوند در دوره باستان دارد.

طبق نوشته كارنامه اردشير بابكان، اردوان چهارم پيش از نبرد آخر با اردشير ساساني كه منجر به سقوط اشكانيان و روي كار آمدن ساسانيان شد، از چهار ناحيه تقاضاي سپاه كرد كه يكي از آنها دماوند بود. در نامه معروف تنسر به گشنسب هم كه مربوط به اوايل دوره ساساني مي‌شود، از دماوند به عنوان يكي از نواحي زير سلطه گشنسب نام برده شده است.

در سال 1385 [در] منطقه وليران دماوند تپه‌اي باستاني كشف شد كه كاوش‌هاي باستان‌شناسي اوليه در آنجا به كشف بقاياي يك گورستان اشكاني و بنايي مربوط به دوره ساساني به اضافه آثار ارزشمندي از اين دو دوره باستاني منجر شد.  

درباره فتح دماوند توسط اعراب مسلمان روايات متفاوت و متعددي وجود دارد. اين طور كه پيداست سرداران عرب چند بار و در دوره‌هاي مختلف در فتح دماوند كوشيده‌اند. گويا اولين عزم اعراب مسلمان براي فتح دماوند به دوره خلافت عمر بازمي‌گردد. آن زمان پس از فتح ري توسط نعيم بن مقرّن، مردانشاه، حاكم دماوند از در صلح در آمد و ماجرا با عقد يك پيمان صلح خاتمه يافت. بلعمي دراين‌باره مي‌نويسد: «...به دماوند مرزباني بود نام او مردانشاه، چون خبر هزيمت بدو رسيد دانست كه كار عجم سست شد. كس فرستاد به ري سوي نعيم و با او صلح كرد و جزيت بپذيرفت. و نعيم با او صلح كرد و سپاه از دماوند بازگردانيد...»

دماوند در دوره گسترش اسلام، به قول يوزف ماركوارت «...داراي اميرنشين مستقلي بود، كه اميران آن داراي عنوان «المصمغان» [ = مس – مغان] بوده‌اند...» مصمغان عنواني است كه حاكمان دماوند حداقل از اواخر ساسانيان تا حدود يك قرن و نيم بعد از هجرت، آن را با خود يدك مي‌كشيدند. در معجم‌البلدان درباره اين عنوان آمده: «مصمغان – معرّب مس‌مغان – مه‌مغان است. مس به معني بزرگ و مغان مجوس است، پس معني آن، بزرگ مجوس باشد» طبق روايات اساطيري اولين بار فريدون هنگام بخشيدن حكومت دماوند به ارمائيل عنوان مصمغان را هم به او بخشيد و از آن زمان كاربرد اين عنوان براي حاكمان دماوند رايج شد.

موقعيت سوق‌الجيشي دماوند عاملي شد تا اين شهر در ايران دوره اسلامي هم در زمان حكومت خاندان‌هاي مختلفي مثل علويان، آل بويه، سلجوقيان، ايلخانان، تيموريان، صفويه، قاجار و... حضور و نقشي قابل ملاحظه داشته باشد. در كتاب‌هاي تاريخي بارها از نام حاكمان مختلفي كه اين ديار را زير فرمان خود داشته‌اند، نام برده شده است. فضل‌بن يحيي و عبدالله‌بن مالك در زمان خلافت عباسي، اميرحسين كيا چلاوي و مير شاه مير در روزگار صفويان و، ميرزا هاشم خان امين خلوت و حاجي ميرزا يحيي خان در دوره قاجار تنها تعدادي از اين قبيل‌اند. نام دماوند را در برخي از سفرهاي تاريخ‌ساز ايران‌زمين هم مي‌توان ديد. از حسن صباح گرفته كه به قول رشيدالدين فضل‌الله همداني در مسير خود از دماوند راهي الموت شد تا هلاكوخان كه گويا در پيشروي‌هايش به سمت مغرب خاك ايران از دماوند هم عبور كرده است.

دماوند به دليل آب و هواي منحصر به فردش در طول تاريخ به عنوان ناحيه‌اي ييلاقي ميزبان شاهان و بزرگان زيادي بوده است. شاه عباس اول و دوم و ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه قاجار از جمله شاهاني هستند كه بارها در سفرهاي ييلاقي خود به دماوند آمده‌اند.

ناصرالدين شاه در دومين سفر خود به مشهد از راهي عبور كرد كه دماوند هم در مسير آن قرار داشت. در همين شهر بود كه نخستين شماره نشريه اردوي همايون كه ويژه آن سفر بود به همت محمدحسن خان اعتمادالسلطنه منتشر شد. ناصرالدين شاه در سفرنامه دومش به مشهد به نقاط مختلفي از دماوند مثل جيلارد، حصار، مرا، سربندان و آيينه‌ورزان اشاره كرده كه الان جزء محله‌ها و روستاهاي اين شهر به حساب مي‌آيند. به اضافه اينكه نام حاكمان قديم و جديد دماوند را هم فهرست كرده و البته از قيسي‌هاي دماوند هم نوشته است: «عمل قيسي فروشي در دماوند خيلي كار عمده‌اي شده است. تمام باغات را رعيت‌ها قيسي مي‌كارند و سالي دويست هزار تومان قيسي خشكه به تجار روس مي‌فروشند. با روس‌ها معامله كلي دارند.»

توصيف شهر دماوند را در سفرنامه‌هاي مختلفي مي‌توان پيدا كرد. از ابودلف كه در سال 341 ق. دماوند را عبارت از دو شهر ويمه و شلمبه دانسته و از دهكده‌هاي زياد و كوههاي بلند و درختان و آب‌هاي جاري آن ياد كرده تا ژاك دمورگان كه بين سال‌هاي 1889 تا 1891 م. به اين شهر آمده و در كتاب هيات علمي فرانسه در ايران درباره دماوند مي‌نويسد: «يكي از قديمي‌ترين مراكز اين مناطق بدون شك شهر دماوند است. اين شهر هميشه كمتر از ري نزديك تهران كه نقش يك پايتخت را داشته معروف بوده است، ليكن اگر من از روي سكه‌هايي كه در آنجا يافت مي‌شوند قضاوت كنم، اين شهر كمتر از ري قديمي نيست. دماوند يا دباوند شهر كوچكي است با دو يا سه هزار نفر سكنه. اين شهر داراي چندين مسجد بسيار قديمي و بسيار عجيب مي‌باشد.»

نوشته‌هاي  سفرنامه‌نويسان ايراني و غير ايراني درباره دماوند حكايت از محبوبيت اين ناحيه براي مسافران دارد. كلود آنه در كتاب اوراق ايراني دماوند را در ايران شهري بي‌مانند توصيف مي‌كند و مي‌نويسد: «...واي كه چه شهر زيبا و دلفريبي كه به هيچ شهر ديگري شباهت ندارد! پنهان از نظرها در فرورفتگي كوهستان‌ها آشيانه ساخته و دامنه عريان و يكپارچه خاراي آنها گرداگردش حصار كشيده‌اند. از اين كوهساران نهرهاي فراواني به سوي شهر روانند. هر چه هست جويبار است و نهر است و رودخانه كه بر روي سنگ‌ها مي‌غلتند و شادمانه زمزمه سر داده‌اند. شهر يكپارچه بوته و درخت است، سراسر گل است و باغ ميوه و بوستان...»

عين‌السلطنه در روزنامه خاطراتش بارها از دماوند به خوبي ياد كرده و شرح به نسبت مفصلي از ديده‌هايش در اين شهر آورده است. او كه به تعبير خودش اين شهر را مثل بهشت مي‌داند در يادداشت‌هايش از مسجد جامع و امامزاده‌ها و سبزي و خرمي دماوند نوشته، آلودگي اطراف دو رودخانه شهر را «مايه حيرت و افسوس» خوانده و با اشاره به قيسي‌هاي دماوند آن را زراعت عمده آنجا شمرده و مي‌نويسد: «...شنيده‌ام سالي متجاوز از يك كرور تومان پول نقد جهت خريد قيسي وارد اينجا مي‌شود» عين‌السلطنه كه دماوندي‌ها را «سفيد پوست و خوشگل» خوانده، وقتي از آب و هواي دماوند ياد مي‌كند، شيفتگي خود را اين طور نشان مي‌دهد: «...اگر در شعر و شاعري بهره و نصيبي مي‌داشتم جاي آن داشت كه براي اين هوا و صفا قصيده غرائي مدح گويم. حالا كه نظما نمي‌توانم تعريف كرد پس نثرا كرده باشم. گمان مي‌كنم هواي بهشت همين هواست كه من ديدم. اگر امروز دماوند را قدما ديده بودند جنات اربعه را فراموش مي‌كردند يا دماوند را افضل‌تر از آنها مي‌شمردند».

دماوند شهري سيل‌خيز و زلزله‌خيز است و سيل‌هاي متعددي را به خود ديده است. نمونه‌اش زلزله بزرگي است كه در سال 1074 ق. در اين شهر آمده است. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در تاريخ منتظم ناصري وقتي به وقايع سال 1075 ق. مي‌پردازد، درباره وقوع اين زلزله در اواخر سال 1074 مي‌نويسد: «در اين سال به عرض شاه عباس ثاني رسيد كه در ماه ذيحجه سال گذشته در شهر دماوند و توابع زلزله سختي روي داده مجموعه ابنيه حتي باغات را معدوم و منهدم ساخته است و جمع كثيري از سكنه اين ولايت در زير آوار مانده هلاك شده‌اند. شاه عباس اغورلو خان را مامور نمود كه به دماوند رفته برآورد خسارت و خرابي اين بلد را نموده كه به عمارت آن امر و اقدام شود...» ظاهرا كار تعمير بناها چند سال طول كشيده است. اعتمادالسلطنه درباره وقايع چند سال بعد يعني سال 1081 ق. مي‌نويسد: «در اين سال بعضي از ابنيه و عمارات دماوند را كه از صدمه و آسيب زلزله در آخر سال هزار و هفتاد و چهار هجري خراب و ويران شده بود مرمت كرده به تعمير آنها پرداختند».

رابرت گرنت واتسن هم در كتاب تاريخ ايران دوره قاجاريه از زلزله‌اي در سال 1830 م. در دماوند خبر داده است: «سال 1830 در ايران به علت وقوع زلزله‌هاي متعدد متمايز است. در ماه آوريل شهر دماوند صدمه بسيار ديد و گفته‌اند كه در حدود پانصد تن در زير بناهاي ويران شده از بين رفتند...»

اهالي شهر دماوند، به خصوص قديمي‌ترها، از زلزله‌هايي ياد مي‌كنند كه در [حدود] سال 1310 ش. 3 – 4 ماه پشت سر هم آمده و طوري بوده كه خيلي‌ از اهالي در بيرون از خانه‌هايشان چادر زده و در آنجا ماندند تا زلزله‌ها تمام شود.

دماوند هم مثل بقيه شهرهاي ايران در طول تاريخ در معرض انواع بيماري‌هاي كشنده بوده است. در مسجد جامع اين شهر كتيبه‌اي سنگي از دوره قاجار وجود داشت كه متن آن به شرح بيماري طاعون فراگيري در سال 1247 ق. مي‌پرداخت. بر اساس متن كتيبه «قريب به هزار نفس، بلكه متجاوز» از اهالي دماوند و اطراف آن در اثر اين بيماري از دنيا رفتند. البته از اين كتيبه در مسجد جامع دماوند اثري نمانده است.

  • مسائل مردم‌شناختي و جامعه‌شناختي

بر اساس سرشماري عمومي نفوس و مسكن در سال‌هاي 1365 – 1385 جمعيت شهر دماوند به شرح زير بوده است:

          1385

          1375

          1365   

           سال

         36708

         22337

         15309

     جمعيت به نفر

دماوند شهري مهاجرپذير است و در كنار بوميان شهر، مهاجراني مثل كردها و افاغنه هم زندگي مي‌كنند. البته دماوند را نبايد فقط مهاجرپذير بدانيم. خيلي از اهالي اين شهر كه فاصله آن از تهران چندان زياد نيست، به تهران رفته‌اند. كساني هم از اهالي هستند كه كارشان در تهران و محل اقامت‌شان در دماوند است. به همين دليل اين افراد به طور روزانه در مسير تهران – دماوند در حال سفر هستند.

دين مردم دماوند اسلام و مذهب‌شان تشيع است. البته در گذشته يهودياني هم در اين شهر زندگي مي‌كردند و براي خود حتي امكاناتي مثل كنيسه داشتند. قبرستان يهوديان در محله جيلارد از معدود نشانه‌هاي باقي مانده از حضور اين قوم در دماوند است.

فرهنگ مردم و آداب و رسوم:

در گذشته براي ازدواج و تولد نوزاد و... آداب و رسوم خاصي در دماوند بوده كه امروز خيلي از آنها بي‌رنگ شده‌اند. بسياري از اين آداب و رسوم منحصر به فرد در [كنار بازي‌ها،] شعرها، ترانه‌ها، قصه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و باورهاي محلي دماوند به همت دكتر مهدي علمداري در كتاب فرهنگ عاميانه دماوند ماندگار شده است.

در ميان آداب و رسوم خاص دماوندي‌ها براي ازدواج چيزي كه هنوز هم بر عكس خيلي از رسوم همچنان حفظ شده، رسمي به نام «ته‌خنچه» است. طبق اين رسم در مقابل لباس و شيريني‌هايي كه به عنوان «خنچه» از طرف داماد به خانواده عروس داده مي‌شود، خانواده عروس براي آنها يكي دو سيني حلواي مخصوص دماوند به نام حلوا لوز همراه با هدايايي ديگر مي‌فرستند كه به آن ته‌خنچه مي‌گويند. اين حلوا را به طور معمول خانواده داماد بين نزديكان و همسايگان خود تقسيم مي‌كنند.

در ميان محله‌هاي دماوند چهار محله درويش، قاضي، چالكا و فرامه به عنوان محله‌هاي اصلي شهر شناخته مي‌شوند. در شب و روز عاشورا اهالي هر يك از اين محله‌ها دسته‌هاي عزاداري بزرگي از حسينيه محله خود راه مي‌اندازند و به محله‌هاي ديگر مي‌روند. در هر كدام از اين دسته‌هاي عزاداري جدا از هيئت‌هاي سينه‌زني و زنجيرزني كه شبيه ساير نقاط كشور است، گروهي هم با پوشيدن لباس‌هاي عربي به سينه‌زني با سبكي خاص و همراه با اشعار ساده عربي مي‌پردازند.

در حسينيه محله درويش از محله‌هاي اصلي دماوند عَلَمي وجود دارد كه نمادي از دست بريده حضرت ابوالفضل(ع) است و اهالي شهر به آن اعتقاد خاصي دارند. وقتي در شب عاشورا اين علم را در دسته محله درويش به محله‌هاي ديگر مي‌برند، اهالي در پاي آن به نيت حضرت ابوالفضل(ع) نذورات زيادي مي‌كنند.

اهالي دماوند در صحبت‌هاي روزمره‌شان ضرب‌المثل‌هاي مختلفي به كار مي‌برند كه براي نمونه به چند مورد از آنها اشاره مي‌شود:

«سرما رَ مشدي‌گري بَر نَميره» يعني سرما شوخي‌بردار نيست و در هواي سرد نمي‌توان براي خودنمايي، لباس گرم و مناسب نپوشيد.

«پول گرد و بازار دراز» يعني پول زياد كه داشته باشي از هر جا كه بخواهي و هر چه كه بخواهي مي‌تواني خريد كني.

«نگاه به دست نَنَه كن مثل نَنَه غلبيرَه كن» يعني كساني كه در كاري مهارت دارند را ببين و آن كار را از آنها ياد بگير.

«خالَه خُوار مارَم حَرفِشَ نزن كه عارَمِ» يعني خاله خواهر مادرم است و حرف زدن ديگران درباره او را عار مي‌دانم. منظور عزيز بودن خاله است.

«گوشِشَ گاز گيرَن بَع نَمِزَنِه» براي آدم مظلوم به كار مي‌رود.

با توجه به وضعيت جغرافيايي دماوند و وجود كوه‌هاي فراوان در اطراف شهر، ورزش كوهنوردي بين اهالي، طرفداران زيادي دارد و تعداد قابل ملاحظه‌اي از اهالي در ماه‌هاي مختلف سال به كوه‌نوردي در كوه‌هاي اطراف مي‌پردازند.

در دماوند دو نوع شيريني منحصر به فرد تهيه مي‌شود كه جزء سوغات شهر نيز به حساب مي‌آيد. يكي از آنها حلوايي است كه آن را به شكل لوزي مي‌برند و براي همين به عنوان حلوا لوز شناخته مي‌شود. اين حلوا از تركيب عسل، گردو، آرد برنج، هل و زعفران درست مي‌شود. تهيه حلوا لوز نياز به صبر و حوصله دارد و چندان ساده نيست. شيريني ديگري هم كه به توتك معروف است تركيبي از آرد گندم، روغن و شكر است.

حلوا نَشكَنَك كه با همان مواد حلوا لوز، اما به شيوه‌اي ديگر درست مي‌شود؛ حلوا شيره‌اي كه تركيبي از شيره انگور، گردو و آرد گندم سبوس‌دار است و حلوا قوطيَكي كه در آن از آرد برنج، گلاب و هل استفاده مي‌شود، نمونه‌هاي ديگري از حلواهاي خاص دماوند هستند.  

اقتصاد و مشاغل

گيوه‌دوزي، دباغي و آسياباني نمونه‌اي از مشاغلي هستند كه در گذشته در دماوند وجود داشتند و در حال حاضر اثري از آنها نيست. از آثار زاغه‌ها يا به قول دماوندي‌ها كُهُل‌هايي كه در گوشه و كنار شهر باقي مانده رواج دام‌داري را هم در گذشته اين شهر مي‌توان حدس زد. هر چند از دام‌داري نيز ديگر كمتر مي‌توان سراغي در شهر گرفت.

اما باغ‌داري همچنان رونق خود را در دماوند حفظ كرده و به خاطر وجود باغ‌هاي فراوان در اين شهر به يكي از مشاغل رايج اين ناحيه تبديل شده است. جدا از سيب كه محصول منحصر به فرد باغ‌هاي دماوند است، گردو، گيلاس، آلبالو، قيسي، هلو، شليل و گلابي از ديگر محصولات باغي اين شهر هستند.

در كنار باغ‌داري، زنبورداري را هم مي‌توان از مشاغل رايج و پر طرفدار در دماوند به حساب آورد. آب و هوا و پوشش گياهي متنوع، اين شهر را در اواخر بهار و تابستان به منطقه‌اي مناسب براي پرورش زنبور عسل تبديل كرده است.

گل‌هايي مثل داوودي، گلايل و نرگس در كنار محصولاتي مثل سيب‌زميني و لوبيا هم از جمله محصولات زراعي هستند كه در زمين‌هاي دماوند و به دست كشاورزان اين شهر كشت مي‌شوند.

تعليم و تربيت و فرهنگ

در دماوند هم مثل ساير شهرها تدريس ابتدا به صورت مكتب‌خانه‌اي بوده است. اعتمادالسلطنه در سفرنامه‌اش، مطلع‌الشمس در سال 1301 ق. از وجود چهار مكتب‌خانه در اين شهر خبر داده است.

اما اولين مدرسه رسمي اين شهر دبستاني به نام اميد بود كه سال 1304 ش. در محله چالكا به همت فردي به نام رحمت‌الله خليقي تاسيس شد. دماوند در حال حاضر داراي 5 دبستان مختلط در كنار 9 دبستان، 6 مدرسه راهنمايي، 6 دبيرستان، يك مركز فني و حرفه‌اي، يك مركز بازرگاني حرفه‌اي و يك هنرستان كاردانش پسرانه، به اضافه 9 دبستان، 6 مدرسه راهنمايي، 5 دبيرستان، يك مركز بازرگاني حرفه‌اي و يك هنرستان كاردانش دخترانه است.

تاسيس چند دانشگاه در دهه‌هاي اخير در اين شهر، دماوند را به شهري دانشگاهي هم تبديل كرده است. اين شهر در حال حاضر از وجود سه دانشگاه بهره مي‌برد: دانشگاه غيرانتفاعي ارشاد كه در سال 1374 تاسيس شد و قديمي‌ترين دانشگاه شهر به حساب مي‌آيد، دانشگاه پيام نور كه تاسيس آن به سال 1379 برمي‌گردد و دانشگاه آزاد اسلامي كه در سال 1381 شروع به كار كرد.

در دماوند يك حوزه علميه براي آقايان به نام «امام صادق (ع)» و يك حوزه علميه هم براي بانوان به نام «حضرت معصومه(س)» وجود دارد. حوزه علميه امام صادق(ع) كار خود را در سال 1361 به همت امام جمعه وقت، حجة‌الاسلام سيدعلي شاهچراغي آغاز كرده و حوزه علميه حضرت معصومه(س) هم در سال 1381 به همت حجة‌الاسلام محمدجواد حاجي‌علي‌اكبري شروع به كار كرده است.

اين شهر داراي دو كتابخانه عمومي است: كتابخانه كوثر كه در سال 1381 تاسيس شد و حدود 14 هزار جلد كتاب دارد و كتابخانه مسجد جامع كه سنگ بناي آن را در سال‌هاي پيش از انقلاب حاج عبدالله توسلي به زمين گذاشت. اين كتابخانه در حال حاضر حدود 10 هزار جلد كتاب دارد.

بهداشت و درمان

شهر دماوند داراي دو بيمارستان است. يكي بيمارستان خيريه حضرت فاطمه(س) كه در سال 1383 شروع به كار كرد و ديگري بيمارستان دولتي سوم شعبان در محله جيلارد كه تاسيس آن به سال 1371 بازمي‌گردد.

ارتباطات

يكي از راه‌هاي اصلي كه شهر تهران را به شمال و شمال شرقي كشور مرتبط مي‌كند، راهي است كه به جاده فيروزكوه معروف است. شهر دماوند هم در همسايگي همين جاده قرار دارد. بدين ترتيب، مسافراني كه از سمت تهران به اين جاده وارد مي‌شوند، قبل از رسيدن به فيروزكوه از دماوند عبور مي‌كنند.

در دماوند نشريه‌اي محلي به نام ره آورد منتشر مي‌شود كه تاريخ انتشار نخستين شماره آن به سال 1372 بازمي‌گردد. اين نشريه ابتدا با شش شماره به صورت فصل‌نامه منتشر شد و بعد به دو هفته‌نامه و در نهايت هم به هفته‌نامه تبديل شد. اهالي شهر از امكانات مخابراتي و ماهواره‌اي نيز برخوردارند.

در دماوند سينمايي هم به نام پرستو وجود داشت كه فعاليت خود را در سال 1375 آغاز كرد و البته پس از مدتي تعطيل شد.  

مراكز آئيني، مساجد، امامزاده‌ها و آثار تاريخي

در شهر دماوند مساجد كوچك و بزرگ زيادي وجود دارد كه شاخص‌ترين آنها مسجد جامع اين شهر است. بناي اين مسجد بارها در دوره‌هاي مختلف تاريخي به دلايلي مانند: خرابي ناشي از زلزله بازسازي شده است. بناي قديم مسجد جامع [ظاهرا] به دوره سلجوقي مي‌رسد. از آن بنا البته هنوز يادگارهايي از جمله مناره مسجد باقي مانده است. در بين كتيبه‌هاي تاريخي موجود در مسجد، كتيبه‌اي سنگي هم وجود دارد كه مربوط به دوره صفويه است. اين كتيبه شامل متن فرماني از شاه عباس اول با موضوع تخفيف مالياتي به شيعيان دماوند، خوار و فيروزكوه در رمضان سال 1024 ق. است.

در ميان بناهاي تاريخي دماوند برج شبلي نمونه‌اي منحصر به فرد است. اين برج بلند كه فاصله زيادي از مسجد جامع ندارد، در شرق شهر دماوند قرار گرفته است. اهالي اين شهر آن را «پاگنبذ» هم خطاب مي‌كنند. برج هشت ضلعي شبلي آجر كاري جالب توجهي دارد. اين بناي يادبود شيخ شبلي عارف را هم از بناهاي دوره سلجوقيان دانسته‌اند. البته مسعود نصرتي در پژوهش‌هايش درباره آثار تاريخي دماوند احتمال اينكه برج شبلي و پايه مسجد جامع دماوند قديمي‌تر از دوره سلجوقيان باشد را دور از واقعيت ندانسته است.

از ميان امامزادگان دماوند مي‌توان به امامزادگان عبدالله در محله درويش، شمس‌الدين محمد در محله فرامه، عبدالله-عبيدالله در محله درويش، فضّه خاتون در محله روح‌افزا، هفت تن- هشت تن در محله درويش، سلطان محمد در محله جيلارد، قاسم در محله دشت مزار، سه تن در محله چالكا و... اشاره كرد.

دانشمندان، شاعران و نام‌آوران

در بين عالمان دماوند مي‌توان از عبدالرحيم‌بن يونس دماوندي ياد كرد. وي عارف و عالم قرن 12 ق. بود كه در زندگي‌اش از وجود استادي مثل محمدصادق اردستاني بهره برده و معروف‌ترين اثر او رساله مفتاح اسرار الحسيني است. سيد جلال‌الدين آشتياني كه عبدالرحيم را «شخص استاد ديده و زحمت كشيده» توصيف مي‌كند، در جلد سوم كتاب منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران درباره رساله مفتاح اسرارالحسيني مي‌آورد: «اين رساله مشتمل است بر مباحث عاليه از تصوف با قلمي روان كه حكايت از خبرگي مؤلف در مباحث الهي مي‌نمايد.»

دماوند زادگاه شاعران زيادي هم بوده است. محمدحسين نورس دماوندي يكي از آن‌هاست. نورس شاعر و خوشنويس قرون 11 و 12 ق. بود. يعني در اواخر دوره صفويه مي‌زيست. او گرچه دماوندي بود، اما طبق نوشته‌هايي مثل تذكره حزين، تذكره نصرآبادي و گلزار جاويدان بعدها مقيم اصفهان شد. در آنجا به قول مولف تذكره روز روشن «...به هم‌صحبتي ميرزا صائب تبريزي فيض‌ها ربود.». نورس را كسي كه «خط خوشي داشته و طبعش خالي از لطف نبوده» توصيف كرده‌اند.

در ميان اهالي هنر دماوند هم بايد به جناب دماوندي، آوازخوان و اذان‌گوي معاصر اشاره كرد. زادگاه و البته مدفن او محله احمدآباد در حدود شمال غربي دماوند است.

از جناب دماوندي صفحاتي ضبط شده و باقي مانده كه در ميان آنها جدا از صفحه ماندگار اذان و مناجات، صفحاتي همراه با سازهاي آقا حسين‌قلي، ميرزا اسدالله‌خان، علي‌اكبر شهنازي و مرتضي ني‌داود قابل اشاره است. ساسان سپنتا در كتاب چشم‌انداز موسيقي ايران صداي او را پر اوج و تحريرهايش را سنجيده توصيف كرده است. [محسن كرامتي از اساتيد رديف آوازي موسيقي ايران در گفت‌وگويي كه آذر ماه سال 1390 با پايگاه اطلاع رساني موسيقي ايران انجام داد] از وي به عنوان يكي از «خوانندگان تراز اول تاريخ معاصر موسيقي ايران» ياد كرده است.

در فهرست نام‌آوران دماوند از چهره‌هايي مثل معين‌الدين محمدبن عبدالرحيم‌بن قاضي دماوندي، ملا علي چشمه اعلايي، قربي دماوندي، سيدابراهيم دماوندي، بابااصلي دماوندي، شجاعي دماوندي، نشاطي دماوندي، عبرت دماوندي، تابعي دماوندي، محمدبن محمدصالح دماوندي، صهبا دماوندي، فكري دماوندي و...  هم بايد ياد كرد.

 

 

فهرست منابع و مآخذ:

آشتياني، سيدجلال‌الدين، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، ج3، انستيتو ايران و فرانسه، تهران 1355.

آنه، كلود، اوراق ايراني: خاطرات سفر كلود آنه در آغاز مشروطيت، ترجمه ايرج پروشاني، معين، تهران 1368.

ابن اثير، علي‌بن محمد، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه ابوالقاسم حالت، ج 1 و 2، علمي، تهران 1371.

ابن خردادبه، مسالك و ممالك، سعيد خاكرند؛ با مقدمه آندره ميكل، موسسه مطالعات و انتشارات تاريخي ميراث ملل، تهران 1371.

ابن فقيه، احمدبن محمد، مختصرالبلدان؛ بخش مربوط به ايران، ترجمه ح. مسعود، بنياد فرهنگ ايران، تهران 1349.

ابودلف خزرجي، مسعربن مهلهل، سفرنامه ابودلف در ايران در سال 341 هجري، با تعليقات و تحقيقات ولاديمير مينورسكي؛ ترجمه ابوالفضل طباطبايي، فرهنگ ايران زمين، تهران 1342.

اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان، تاريخ منتظم ناصري، تصحيح محمداسماعيل رضاني، 3ج، دنياي كتاب، تهران 1363- 1367.

--------------------------، روزنامه‌هاي مرآت‌السفر و اردوي همايون، با مقدمه‌هاي عبدالله فرادي و ايرج افشار؛ به خط ميرزارضا كلهر، گلشن، تهران 1363.

-------------------------، مطلع‌الشمس، به اهتمام تيمور برهان ليمودهي، ج1، فرهنگسرا، تهران 1362.

افضل‌الملك، غلامحسين، افضل‌التواريخ، به كوشش منصوره اتحاديه(نظام‌مافي) و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، تهران 1361.

بلعمي، ابوعلي، تاريخنامه طبري، تصحيح و تحشيه محمد روشن، ج3، سروش/ البرز، تهران 1380.

بناكتي، ابوسليمان داودبن ابي‌الفضل محمد، روضة‌ اولي‌ الالباب في معرفة التواريخ و الانساب؛ تاريخ بناكتي، به كوشش جعفر شعار، انجمن آثار ملي، تهران 1348.

بويل، جان اندرو، تاريخ ايران كيمبريج؛ از آمدن سلجوقيان تا فروپاشي دولت ايلخانان، ترجمه حسن انوشه، ج5، اميركبير، تهران 1387.

بيدگلي، محبوبه سادات، مقاله سنگ‌نوشته‌هاي شاه عباس اول صفوي در مسجدهاي شاه اصفهان، ميرعماد كاشان، جامع اردستان و جامع دماوند، فصلنامه گنجينه اسناد، شماره 72، زمستان 1387.

بيروني، ابوريحان محمدبن احمد، آثارالباقيه عن القرون الخاليه، ترجمه اكبر داناسرشت، اميركبير، تهران 1363.

پيرنيا، حسن، تاريخ ايران باستان، ج1، نگاه، تهران 1386.

جعفري، عباس، گيتاشناسي ايران؛ رودها و رودنامه ايران، موسسه جغرافيايي و كارتوگرافي گيتاشناسي، تهران 1384.

حزين، محمدعلي، تذكره حزين، با مقدمه محمدباقر الفت، كتابفروشي تاييد، اصفهان 1334.

حموي، ياقوت، معجم‌البلدان، ترجمه علينقي منزوي، 2ج، سازمان ميراث فرهنگي كشور، تهران 1380.

دمورگان، ژاك، هيات علمي فرانسه در ايران، ترجمه و توضيح كاظم وديعي، ج1، چهر، تبريز 1338.

رشيدالدين فضل‌الله، جامع‌التواريخ: اسماعيليان و فاطميان، به كوشش محمدتقي دانش‌پژوه و محمد مدرسي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1381.

سالور، قهرمان ميرزا، روزنامه خاطرات عين‌السلطنه، به كوشش مسعود سالور و ايرج افشار، ج1، اساطير، تهران 1374.

سپنتا، ساسان، چشم‌انداز موسيقي ايران، ويرايش دوم، ماهور، تهران 1382.

سپهر، عبدالحسين‌خان، مرآت‌الوقايع مظفري، تصحيح، توضيح و مقدمه عبدالحسين نوايي، ج1، ميراث مكتوب، تهران 1386.

شرف‌الدين قزويني، فضل‌الله، المعجم في آثار ملوك‌ العجم، به كوشش احمد فتوحي‌نسب، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران 1383.

صبا، محمدمظفر حسين، تذكره روز روشن، تصحيح و تحشيه محمدحسين ركن‌زاده آدميت، كتابخانه رازي، تهران 1343.

طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري يا تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، مجلدات مختلف، اساطير، تهران 1352- 1354.

عزالدوله؛ ملكونوف، سفرنامه ايران و روسيه: نواحي شمال ايران، ترجمه پطرس، به كوشش محمد گلبن و فرامرز طالبي، دنياي كتاب، تهران 1363.

علمداري، مهدي، فرهنگ عاميانه دماوند، فيض كاشاني، تهران 1379.

فراي، ريچارد نلسون، تاريخ باستاني ايران، ترجمه مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران 1380.

فرهنگ جغرافيايي رودهاي كشور؛ حوزه آبريز ايران مركزي، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، تهران 1383.

كارنامه اردشير بابكان؛ با متن پهلوي، آوانويسي، ترجمه فارسي و واژه‌نامه، بهرام فره‌وشي، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1378.

كسروي، احمد، چهل ‌مقاله، گردآورنده: يحيي ذكاء، طهوري، تهران 1335.

گرديزي، ابوسعيد عبدالحي بن ضحاك بن محمود، زين‌الاخبار، به اهتمام رحيم رضازاده ملك، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران 1384.

ماركوارت، يوزف، ايرانشهر بر مبناي جغرافياي موسي خورني، ترجمه مريم ميراحمدي، اطلاعات، تهران 1373.

مركز آمار ايران، سرشماري نفوس و مسكن در سال‌هاي 1385، 1375، 1365، 1355، 1345، نتايج تفصيلي كل كشور، تهران 1385.

مستوفي، حمدالله، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوايي، اميركبير، تهران 1364.

مظفريان، ولي‌الله، فرهنگ نام‌هاي گياهان ايران؛ لاتيني، انگليسي، فارسي، فرهنگ معاصر، تهران 1375.

مقدسي، مطهربن طاهر، آفرينش و تاريخ، مقدمه، ترجمه و تعليقات از محمدرضا شفيعي كدكني، ج2، نشر آگه، تهران 1384.

ناصرالدين شاه قاجار، روزنامه سفر مازندران، محقق و مصحح: ايرج افشار، فرهنگ ايران زمين، تهران 2536(1356ش).

-------------------، سفرنامه خراسان، فرهنگ ايران زمين، تهران 1354.

------------------، سفرنامه دوم خراسان، شب‌تاب- كاوش، تهران 1363.

نامه تنسر به گشنسب، به تصحيح مجتبي مينوي، گردآورنده و تعليقات مجتبي مينوي و محمداسماعيل رضواني، خوارزمي، تهران 1354.

نصرآبادي، محمدطاهر، تذكره نصرآبادي، مقدمه، تصحيح و تعليقات: محسن ناجي نصرآبادي، اساطير، تهران 1378.

نصرتي، مسعود، تاريخ دماوند و آثار تاريخي آن، فيض كاشاني، تهران 1381.

--------------، دماوند خاستگاه اساطير ايران زمين، فيض كاشاني، تهران 1381.

واتسون، رابرت گرنت، تاريخ ايران از ابتداي قرن نوزدهم تا سال 1858، ترجمه ع. وحيد مازندراني، سخن، تهران 1340.

واله اصفهاني، محمديوسف، ايران در زمان شاه صفي و شاه عباس دوم، تصحيح، تعليق، توضيح و اضافات: محمدرضا نصيري، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، تهران 1382.

------------------------، خلد برين، به كوشش ميرهاشم محدث، مركز نشر ميراث مكتوب، تهران 1379.

هدايت، محمود، گلزار جاويدان، ج3، چاپخانه زيبا، تهران 1355.

و...

تحقيقات ميداني مولف.