دانشمند ذوالفنون

به پاسداشت نيم قرن تلاش ماندگار چهره برجسته حوزه و دانشگاه ، استاد دكتر مهدي محقق

 

  • درآمد

در يكي از روزهاي ماه مياني تابستان 87 و در واپسين ساعات يك روز تابستاني به لطف و توجه استاد، ميهمان محبت وتواضع شان شديم وبيش از دو ساعت از سفره ي دانش و انديشه ايشان كه سالياني دراز ميهمان اين ديار است ، بهره برديم. حق اين است  در جلسات و محافلي كه در محضر استاد دكتر مهدي محقق بوده ام، در پايان جلسه احساسي آميخته با شور و شعف از يكسو و شرمندگي و افسوس داشته ام.

با كتاب هاي دكتر محقق از اوايل طلبگي آشنا بوده ام. اما از سال 76 تاكنون كه توفيق ديدار گاهگاهي دست داده است. اين ارادت و تعلق خاطر صد چندان شده است. اين ارادت و تعلق خاطر صد چندان شده است. استاد دكتر مهدي محقق رييس فرهيخته و فرزانه ي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ايران، خود از چهره هاي ماندگار و مفاخر ديرآشناي اين مرزوبوم است كه در گذر زمان عليرغم بي مهري ها و كم لطفي ها ، امروز در همه محافل علمي كشور مورد توجه است.

سوگمندانه بايد بگويم كه فرزانه اي نام آشنا كه آوازه شهرت او در محافل علمي كشور و فراتر از آن در بيشتر دانشگاه هاي معتبر دنيا پيچيده است، چگونه بيش از دوازده سال است در اين شهرو در ايام سال ( تحصيل و تعطيل) اقامت مي گزيند و هنوز نه تنها اكثر مردم، بلكه بسياري از مسوولان منطقه از اين وجود معظم و حضور مغتنم بي خبر باشند؟! تنها در حدود 7 سال قبل، جلسه اي به پاس مقام علمي و معنوي استاد، در كتابخانه مسجد جامع دماوند برگزار شد و آنچنان كه بايد و شايد در خور تجليل از مقام دانش و دانشمند نبود.اين يادنامه كوتاه حاصل مراجعه به كتاب ارزشمند " حديث نعمت خدا" ( زندگي نامه و كتابنامه استاد) است، بي ترديد اين يادنامه ناقص ، حداقل اقدامي است كه در بزرگداشت اين عالم فرزانه به انجام مي رسد.

نگارنده اميدوار است اهل علم وانديشه  اين ديار، بويژه مسوولان عزيز دانشگاهي، حوزوي و طلاب ودانشجويان منطقه و معلمان و آموزگاران عزيز و اهل فرهنگ و ادب، با توجه شايسته اين گوهر قدر ناشناخته را قدر بدانند و براي خود، ازدانش سرشار و انديشه بلند و مهمتر از آن از تواضع و فروتني مثال زدني استاد، بيش از پيش بهره مند شوند.

  • تولدي خجسته

دهمين روز از بهمن 1308 و در سال هاي سياه حكومت رضاخان كه شعله انديشه به خاموشي مي گراييد و انوار درخشان دين و قرآن در پشت پرده جهل و ظلم حاكم پنهان شده بود، درخانه علم و حكمت و خطابه و در شهر تاريخي ومقدس مشهدالرضا (ع) كودكي چشم به جهان گشود كه به ميمنت و مباركي تقارن روز تولدش با ميلاد امام مهدي (عج) او را مهدي نام نهادند.

تبار وي از پدر به دامغان – شهر صد دروازه- مي رسيد و نسبش از مادر به يزد – دارالعباده – منتهي مي شد مهدي از دو سوي تبار خود، در خانداني پاك كه بستر رشد  انسان هاي دانشمند و مومن بود به دنيا آمده بود و اينك چشم پدرش – مرحوم حاج شيخ عباسعلي محقق واعط خراساني كه يگانه زمان در وعظ و خطابه بود – روشن شده بود. از شگفتي هاي حافظه و عجايب پشتكار محقق واعظ حكايت هاي شيريني ، هنوز در محافل وعاظ و سخنرانان نقل مي شود كه در جاي خود خواندني و شنيدني است.

  • رويش سبز

چه زيبا بود روزهايي را كه محقق يادنامه  ما در مدرسه علميه و معرفت مشهد، همراه با دانش آموزان هم مدرسه وهم كلاس، به جاي سرود شاهنشاهي با صداي كودكانه اي كه آميخته از طراوت و شادابي بود رو به آستان مقدس رضوي (ع) ، زيارت خاصه امام رضا (ع) را مي خواندند و درس را آغاز مي نمودند و چه زود اين خاطرات خوش با واقعه تلخ و خونين گوهرشاد ، مكدر شد و مهدي هفت ساله در اين دوران مجبور شد بخاطر زندگاني مخفي و دوران سه ساله زندان پدر، اندوه يتيمي را با تمام وجود احساس كندو به خاطر ترس  دوستان و آشنايان از محبت و نوازش نزديكان بي بهره باشد و از همان ابتدا دريابد كه دستگيرش جز رحمت پروردگار مهربان نمي تواند كسي باشد.

  • در رويارويي با ناملايمات

از آن پس و بعد ازآنكه بخاطر فشارهاي سخت عوامل رضاخان در مشهد و ممنوعيت پدر ازمنبر به تهران آمدند، با سختي و تنگدستي زندگي رادر كمال غربت و تنهايي را در هنگامه اوج جنگ جهاني دوم و افول قدرت پوشالي رضاخان ادامه داد. شيخ عباسعلي محقق اگرچه از زندان آزاد شده بود، اما هفته اي دو روز به شهرباني مي رفت و دفتر را امضاء مي كرد.

حوادث شهريور 1320 و سقوط رضاخان موجب شد كه به شهرباني نرود و آنگاه كه مامور به دنبال آمده و مي گويد:« حاجي آقا! دو هفته است كه براي امضاء به شهرباني نيامده ايد.» با تيزبيني و آينده نگري آميخته با تلميح و لطافت پاسخ مي دهد:« لوطي دنبك خود را برداشت و فرار كرد و شما هنوز داريد مي رقصيد!»

  • بالندگي و استواري

1321 كه به دبيرستان وارد شد، اوج آشفتگي وضع معيشت خانواده اش بود.در اين ميان يك نوجوان سيزده ساله چه مي توانست بكند؟ غيرت جواني و احساس زيباي كمك به خانواده او را از ادامه تحصيل منصرف ساخت. از اين رو پاي به شاگردي مغازه و تحصيلداري در بازار نهاد. ورود به بازار و همسايگي با مسجدو مدرسه خان مروي او را با جامع المقدمات اولين كتاب درس طلاب – آشنا ساخت و از آن پس مهدي خود را طلبه اي ساخت كوش و بانبوغ يافت كه براي تحصيل علوم ديني سر از پا نمي شناسد. وي پس از تحصيل در مدرسه سپهسالار قديم ( شهيد مطهري) و خوشه چيني از استادان حوزه علميه تهران به قم آمد و چون محضر درس ادبيات عرب را در مشهد ( زادگاه خويش) پر رونق و قوي يافت، به مشهد شتافت و عليرغم بيماري ورنجوري مزمن دست از تلاش علمي برنداشت. در مشهد، گمشده خويش را در محضر اديب نيشابوري - مدرس بي نظير و پرآوازه ادبيات عرب – يافت و در اين مسير سرما وگرما و بيماري را فراموش كرد. نبوغ و استعداد سرشار او، وي را كانون توجه استادانش قرار داد و تحصيلات فقيه و اصول و فلسفه و كلام را تا طي مدارج عالي به انجام رسانيد.


رويشي دوباره

روح بي قرارش وي را به تهران كشانيد و در حالي كه روحاني فاضل و انديشوري شده بود، دردانشكده علوم معقول و منقول ( الهيات و معارف اسلامي) ثبت نام كرد واز ميان دويست نفر ورودي دانشكده، پس از شهيد بهشتي نفر دوم شد. وي كه دروس عالي حزه را در محضر بزرگاني چون آيات عظام مرحوم شيخ مجتبي قزويني، ميرزاجواد آقا تهراني، شيخ محمد كاظم دامغاني  فرا گرفته بود، اينك خوشه چين محضر بزرگاني چون مرحوم سيدمحمدكاظم عصار و مرحوم شيخ محمدعلي مدرس تبريزي و مرحوم شيخ محمدتقي آملي شده بود و عصرها و شبها نيز از فيض وجود مرحوم شيخ ابوالحسن شعرباني و شيخ مهدي الهي قمشه اي استفاده مي كرد.

فرازنه مهيمان ما دراين دوران با نام آوراني چون شهيد بهشتي، امام موسي صدر ،دكتر عبدالجواد فلاطوري، شيخ مصطفي مسجدجامعي همدرس و همراه علمي بود. سخت كوشي، پشتكار و استعداد شگفت وي باعث شد تا علاوه بر دريافت اجازه اجتهاد از دو مرجع بزرگ شيعه مرحوم آيت اله العظمي سيد محمدتقي خوانساري و مرحوم آيت اله حاج شيخ محمدحسين كاشف الغطاء ، چهار مدرك علمي دانشگاهي را نيز دريافت كند.

1- دوره شش ساله مدرسه عالي سپهسالار، 2- دوره علوم تربيتي دانشسراي عالي، 3- ليسانس علوم معقول و منقول و 4- گواهينامه مدرس علوم منقول  از وزارت فرهنگ. در سال 1333، تدريس در دبيرستان هاي تهران را همراه با بازرگاني چون دكتر شهيدي ادامه دادو همزمان در دوره دكتري رشته ادبيات فارسي شركت كرد و يكسال بعد دوره دكتري علوم معقول و منقول را آغاز نمود. در سال 36 دكتراي ادبيات فارسي و در سال 37 دكتراي علوم معقول و منقول را به پايان رسانيد.

اينك او يك جوان فرهيخته سي ساله بود كه با نيل به درجه اجتهاد، دوره دكتري دو رشته مهم را گذرانده بود و علاوه بر تدريس در دبيرستان ها به تاليف كتب درسي هم مي پرداخت و درهمان زمان به كنفرانس جوانان اسلامي در مصر به عنوان سخنران دعوت مي شد و با شور و شوق وصف ناپذير در فعاليت هاي عميق علمي  شركت مي جست. تعابير بلندي كه استادان وي در اجازات علمي از وي كرده اند خواندني و شنيدني است.( ر.ك. حديث نعمت خدا، زندگينامه و كتاب استاد).

  • فصل نو

دكتر محقق پس از تدريس در دبيرستان هاي تهران به دانشياري دانشگاه تهران – 139 – 1345) نايل شد و از آن تاريخ تا سال 1361 استاد دانشگاه تهران بود.

در سال 1342 با بانوي فرهيخته ازدواج كرد و به زندگي آرامش مضاعفي بخشيد.در پايان همان سال تلخي فقدان پدر فاضل و با تقوي را چشيد.

  • بنيانگذار اولين كرسي شيعه دركانادا

دو سال بعد برگ جديدي  در زندگي دكتر مهدي محقق ورق خورد، ايشان براي تدريس زبان فارسي به دانشگاه مك گيل كانادا دعوت شد. مسوولان دانشگاه بزودي قدر وي را شناختند واز او براي تدريس دروس فلسفه و كلام واصول فقه شيعه دعوت كردند.

دكتر محقق با كياست خاص خود، فرصت را غنيمت دانسته و خواستار گنجاندن اين دروس در برنامه رسمي دوره فوق ليسانس آن دانشگاه شد و اين براي اولين بار بود كه در آن دانشگاه معتبر و جهاني ، يكي از شاگردان مكتب امام صادق (ع) از روي انجام وظيفه ديني خود، كرسي تدريس معارف شيعي را بنا مي نهاد و بدين ترتيب نام خود را در اين مسير ماندگار مي كرد. جالب آنجاست كه بسياري از استادان آن دانشگاه مانند پروفسور ايزوتسو (ژاپن)، دكتر بهجت شرقاوي و دكتر سعيد منصور ( مصر) و دكتر معين زياده ( لبنان) به شاگردي وي درآمدند.

وي در مدت سه سال حضور در اين دانشگاه در كنار تدريس و شركت درهمايش هاي علمي، به آموختن زبان فرانسه ، يوناني و لاتين همت گمارد و همزمان از خدمات علمي به دانشگاه تهران غافل نماندو همين ارتباط علمي باعث شد از رتبه دانشياري به رتبه استادي نايل شود. ( 1345)

دكتر محقق از سال 1347 تاكنون مدير موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران – دانشگاه مل گيل كانادا است. در ادامه در مشاغل مهمي چون معاون آموزشي و پژوهشي دانشكده ادبيات و علوم انساني ، مدير گروه زبان وادبيات فارسي دانشگاه تهران، رياست دانشكده دماوند، رييس هيات تحريريه دايرة المعارف تشيع، مدير عامل بنياد دايرة المعارف اسلامي، خدمات علمي و پژوهشي خود را گسترش داد.

دكتر مهدي محقق درخارج ازا يران تدريس دردانشگاه لندن و توسعه بين الملل انديشه  و تمدن اسلامي مالزي را ادامه داد و استاد ممتاز فلسفه اسلامي در مالزي شد.

  • بازهم تلاش و خدمت

دكتر محقق پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، عليرغم برخي قدرناشناسي ها و بي مهري ها از خدمت به ايران اسلامي بازنايستاد و در سال 1362 از سوي حضرت آيت اله خامنه اي – رييس جمهور وقت – به سمت مدير عامل بنياد دايرة المعارف اسلامي منصوب شد ودر راه ارائه اين اثر ارجمند علمي و ديني گامهاي موثري برداشت و از آن پس به عنوان استاد، مدرس و مشاور علمي در دانشگاههاي مختلف كشور – دولتي و آزاد – و نيز عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادبيات فارسي جمهوري اسلامي وشوراهاي متعدد علمي و فرهنگي به خدمت علمي خود تداوم بخشيده است.

از سال 78 تاكنون، مدت ده سال است ، پروفسور محقق بعنوان رياست انجمن آثار  مفاخر فرهنگي كشور اقدامات بي بديل و ارزنده اي را در معرفي آثار و ماثر فرهنگي و فرزانگان گمنام و نام آشناي اسلامي و ايران به انجام راسنده است.اين گامهاي مبارك اينك تبديل به جريان علمي و فرهنگي ارزشمندي شده است كه به خوبي در بستر انديشه و فرهنگ اين ديار جاري گرديده است.

  • ميوه هاي شيرين يك عمر تلاش سبز

آثار و كتب علمي استاد در زمينه هاي مختلف منطق، فلسفه، كلام ، اصول، فقه، تفسير، تاريخ علوم، ادبيات عرب و ادبيات فارسي به بيش از 60 جلد بالغ مي شود و در همين زمينه ها مقالات فارسي معظم له كه در كنفرانس ها، همايش ها و ممجلات علمي ارائه شده به حدود دويست مقاله مي رسد. همچنين مقالات علمي ايشان به زبان انگليسي بيش از چهل مقاله را شامل مي شود. حضور علمي  و پژوهشي اين چهره ماندگار و سفر به دهها كشور و شركت در حدود صد كنفرانس خارجي و دهها همايش علمي داخلي، از ايشان دانشمندي جهانديده و با تجربه ساخته است. تجربيات ارزشمندي كه در افراد نادري اينك مي توان به مشاهده نشست.

افزون بر اين همه وي هنوز خستگي نمي شناسد و در آستانه هشتادسالگي در كنار تاليف كتاب ها و آثار ارزنده از نظارت واشراف بر مجموعه هاي مختلف پژوهشي و تحقيقي و مقدمه و پيشگفتار نويسي بر آثار قديم و جديد عالمان اين ديار دريغ نورزيده و به وزانت و استحكام آن ها افزوده است و دراين ميان چه بسيار شاگرداني كه اينك خود استادان برجسته آموزش عالي در داخل و خارج كشور هستند و در ادامه تحصيل خود از مشاوره ها و راهمايي هاي عالمانه اين استاد بزرگ بهره جسته اند، چندين رساله دكتري در ادبيات و زبان فارسي و فلسفه و كلام گواه اين ادعاست.

در ادامه همين تلاش هاي موثر و ماندگار بوده است كه استاد تاكنون بارها به دريافت لوح تقدير و جايزه بهترين كتاب سال درداخل و خارج كشور موفق شده است.

  • و اينك ...

هدف ما در اين يادنامه كوتاه – و البته ناقص – معرفي فرزانه اي ديگر از فرزانگان ميهمان بود كه سالياني دراز در اين ديار سكني گزيده اند، به اين سامان تعلق پيدا كرده اند و حتي  در مقدمه آثار علمي خود از باب قدرشناسي نام " دماوند" را به يادگار مي گذارندو با اين همه ... وقتي پاي صحبت آنها مي نشيني و انتظار وتوقع آنان را از مسوولان مي خواهي با گلايه اي آميخته از بزرگواي و تواضع  براي خود چيزي نمي خواهند. هم و غم آنان براي آباداني اين ديار است. با دكتر محقق در اين باره سخن گفتم ايشان گلايه مند است از اينكه :

- چرا مديريت شهري در طول ساليان دراز نتوانسته است دماوند را سروساماني مناسب بدهد؟!!

- چرا آنگاه كه براي اهداء چند صد كتاب علمي به شهرداري – در ساليان قبل نامه مي نويسد، حتي دريغ از يك پاسخ كوتاه مكتوب ؟!!

- چرا اين دانشمندان بزرگ آن گاه كه ميهمانان بزرگ و دانشمندان برجسته علمي از اروپا، آمريكا ، كشورهاي اسلامي و ژاپن را در دماوند به حضور مي پذيرد از وضعيت بد كوچه ها و پس كوچه هاي اين شهر بايد مثل ما شرمنده شود؟!

- استاد مي گويد: سال گذشته مترجم برجسته صحيفه سجاديه را كه يك دانشمند امريكايي است به دماوند دعوت كردم ( او كسي است كه مورد عنايت مقام معظم رهبري است و پيام شيعه را در غربت غرب به گوش مردم مي رساند). آنگاه كه خواستم وي را دقايقي چند به اطراف مقبره شيخ شبلي ( درهمسايگي منزل استد) ببرم، از فرط آلودگي آن محيط به زباله و نخاله از كار خود پشيمان شدم.استاد گلايه هاي ديگري نيز دارد كه باز  نمي گويد.

  • حرف آخر

جلسه به پايان رسيده است.اذان مغرب را گفته اند و من به دوستان ره آورد مي گويم اگر مانند اين دانشمندان بزرگ و بزرگاني كم نظيري ديگر چون علامه جوادي آملي در برخي شهرهاي ديگر بودند چه تجليلي ازآنان مي شد؟ راستي دراين باره چه كسي مقصر است؟ مسوولان و اهل فرهنگ و ادب از دانشگاه و حوزه ومحيط هاي علمي و آموزشي در اين باره چه انديشيده اند؟

آيا اين جفا در حق بزرگان رواست؟!