يادگاران ماندگار

هرچه به ذهنم التماس مي كردم نمي توانستم بنويسم. انگار كه كلماتم تمام شده بود. آري از ذهن عاجز و قلم قاصر چه توقعي... بگذاريد آنچه كه گذشت برايتان حكايت كنم. ساعت هاي پاياني عصر روز عيد فطر بود كه من به همراه همكاران در ره آورد و دوستاني از بنياد شهيد براي تهيه ي گزارشي به خانه ي شهيد آهنگر رفتيم. اي كاش خودتان بوديد تا با چشم هاي خود يادگاري هاي اين شهيد بزرگوار را مي ديديد و حرف هاي آنها را با گوش خود مي شنيديد تا روايت اين مهم از من حقير ساقط مي شد. اين خانواده يك خانواده ي كاملاً موفقند كه شامل يك مادر و پنج دختر با تحصيلات عاليه هستند.
مادر اين خانواده اگرچه بعد از شهادت همسر زندگي را با مظلوميت و محروميت گذرانده اما هرگز سازش و تسليم را نپذيرفته است. اين مادر آنچه كه از علم، مديريت و اخلاق همسر شهيد خود فرا گرفته براي بيداري علمي و آگاهي فرزندان خود به كار گرفته است. مادري كه وقتي به او مي گوييم موفقيت خانواده شما در سال هاي نبود همسر در وضعيتي كه هيچ خانواده و ارگاني از شما حمايت نمي كرد قابل ستايش است، در پاسخ به ما مي گويد: من چه كاره بوده ام، چرا نمي گوييد عنايت خدا، چرا نمي گوييد محبت اهل بيت ... .
درست است كه شهدا با رفتن خود حماسه آفريدند اما فرزندان آنها امروز حماسه سراي ديگرند. فرزندان شهيد آهنگر امروز حماسه اي ديگرند. فرزندان شهيد آهنگر امروز اسوه هاي موفقيتند. آري درست است كه شهيد آهنگر امروز درميان ما نيست اما مطمئنم كه به خود مي بالد كه امروز دخترانش در عرصه هاي علم و دانش به جايگاه رفيع رسيده اند. بهتر است از زبان خودشان بخوانيد و نگارنده در همين مقدمه مي گويد كه اين قلم تنها كاري كه مي تواند بكند اقرار و اعتراف به عجز است در مسير شناخت اين خانواده، چه رسد به شناساندن و تصويركردن آنها.

همسر شهيد، همراه شهيد
خيران آهنگر، همسر شهيد آهنگر هستم. شهيد آهنگر پسرعمويم بود. در گذشته با شهيد آهنگر در يك حياط زندگي مي كرديم. بزرگترها تصميم گرفتند و با يكديگر ازدواج كرديم. شهيد آهنگر قبل از ازدواج ارتشي بود و چند ماه پس از ازدواج به استخدام سازمان دادگستري در آمد. ايشان در انقلاب فعاليت زيادي داشتند. بعد از انقلاب با به وجود آمدن جنگ از طرف بسيج به جبهه رفتند و به شهادت رسيدند. شهيد آهنگر دو دوره در جنگ شركت كردند. در دوره دوم سه ماه به جبهه رفته بودند و در عمليات كربلاي 5 در سال65 به شهادت رسيدند. 
من در سال 54 با شهيد آهنگر ازدواج كردم و با او به مدت 11 سال زندگي مشترك داشتم. ثمره ي اين 11 سال زندگي پنج فرزند است كه اولين فرزندم خانم دكتر اعظم آهنگر، دومين فرزندم خانم دكتر اشرف آهنگر، سومين فرزندم خانم اكرم آهنگر، چهارمين فرزندم سارا آهنگر و پنجمين فرزندم راضيه آهنگر هستند. من در زمان شهادت همسرم 28 سال داشتم. در آن زمان من ماندم و پنج فرزند در دماوند. ما در اين شهر غريب بوديم و هيچ نهاد و خانواده اي از ما حمايت نمي كرد و هيچ محرمي نداشتيم.
اولين يادگار شهيد
سركار خانم دكتر اعظم آهنگر
دكتر اعظم آهنگر، دختر بزرگ شهيد آهنگر هستم. در زماني كه پدرم به شهادت رسيد، 10 ساله بودم. به خوبي به خاطر دارم، وقتي پدرم مي خواست به جبهه برود من و خواهرم را نصيحت كرد و گفت: «حجابتان را حفظ كنيد، نماز و روزه هايتان را به جا آوريد، قرآن تلاوت كنيد و با مردم خوب برخورد كنيد و از همه مهمتر با يكديگر متحد باشيد.» پدرم به جبهه رفت و به ما گفت: «ناراحت نباشيد.»
او پدرش را شخصي مردم دار مي داند و مي گويد: مردم او را خيلي دوست داشتند. 
او چون در آن روزها ده ساله بوده، خاطرات بيشتري را نسبت به خواهرهاي ديگرش از پدر در ذهن دارد و مي گويد كه پدرش به آنها مي گفت: «درستان را به خوبي بخوانيد. شما پنج دختر هستيد، مطمئن باشيد اگر زيبايي و ثروت نداشته باشيد، درس خواندن مي تواند تكيه گاه خوبي براي شما باشد. »
اولين فرزند شهيد آهنگر براي ما اينطور بيان كرد: 14 ساله بودم كه ازدواج كردم. براساس اتفاقاتي در زندگي انگيزه ي درس خواندن در من به وجود آمد و باعث شد درس بخوانم وديپلم بگيرم و با تشويق خواهرم كنكور دادم. رتبه ي 213 را بدون اعمال سهميه به دست آوردم و با اعمال سهميه رتبه ام 23 شد. با اين رتبه در رشته ي علوم اجتماعي دانشگاه تهران پذيرفته شدم. پس از اخذ مدرك كارشناسي در دانشگاه تهران به عنوان محقق مشغول به كار شدم. در همان دوران مدرك فوق ليسانس خود را در دانشگاه تهران كسب نمودم و در سال 86 پس از مداومت زياد در درس خواندن و مطالعه توانستم در مقطع دكترا در رشته جامعه شناسي قبول شوم. قبول شدن در مقطع دكترا باعث شد كه وارد كار تدريس و پژوهش شوم. 
او در پاسخ به سوال ما كه آيا كار پژوهشي خاصي انجام داده ايد، پاسخ داد: «يك مقاله بين المللي ISI دارم و بيش از پنج مقاله در فصلنامه هاي علمي پژوهشي از اينجانب پذيرفته شده است. در ايران در همايشهاي علمي تخصصي زيادي سخنراني در حوزه علوم اجتماعي انجام داده ام. يك حوزه ي فعاليت پژوهشي من با عنوان همسران شهدا است كه در اين مورد سه مقاله به چاپ رسانده ام. همچنين كتابي با عنوان «مسائل اجتماعي، كيفيت زندگي» را در مرحله چاپ قرار داده ام.
دومين يادگار شهيد
خانم دكتر اشرف آهنگر
دكتر اشرف آهنگر، فرزند دوم شهيد آهنگر هستم. در زمان شهادت پدرم 9 ساله بودم. من به اندازه ي خواهر بزرگترم حرف براي گفتن ندارم. اوج دوران تحصيل من قبول شدن در رشته پزشكي در دانشگاه تهران بود. پس از اتمام درس در مقطع پزشكي با شركت در آزمون استخدامي در بيمارستان دادگستري مشغول به كار شدم. در حال حاضر در تمامي بيمارستان هاي دادگستري به عنوان پزشك معتمد فعاليت مي كنم.
سومين يادگار شهيد
خانم اكرم آهنگر
اكرم آهنگر هستم، فرزند سوم شهيد آهنگر. در زمان شهادت پدر 6 سال داشتم. در سال 82 زماني كه دخترم 2 ساله بود، كنكور دادم و در رشته مديريت بازرگاني دانشگاه الزهرا پذيرفته شدم. پس از فراغت از تحصيل در دوران كارشناسي، در آزمون استخدامي بيمه شركت كردم و به عنوان كارشناس بيمه درسازمان بيمه مركزي كل كشور جذب شدم. در سال 89 نيز كارشناسي ارشد در رشته مديريت كار آفريني دانشگاه تهران قبول شدم. هم اكنون هم شاغل هستم و هم درس مي خوانم.
چهارمين يادگار شهيد
خانم سارا آهنگر
سارا آهنگر، فرزند چهارم شهيد آهنگر هستم. در زمان به شهادت رسيدن پدرم 3 سال داشتم. من در سال 80 ازدواج كردم و در همان دوران در رشته مهندسي برق دانشگاه شاهد قبول شدم. همزمان با تحصيل، در فعاليت پژوهشي دانشگاه مشغول بودم و پروژه اي به اختراع اينجانب به ثبت رسيده است. هم اكنون در استانداري تهران مشغول به كار هستم.
پنجمين يادگار شهيد
خانم راضيه آهنگر
آخرين فرزند شهيد آهنگر در ميان ما حضور نداشت تا بتوانيم او را براي شما معرفي كنيم. از خواهر بزرگترش خواستيم او را معرفي كند. او بيان نمود: راضيه كوچكترين فرزند خانواده ي ما است. او بويي از پدر استشمام نكرده است و در زمان شهادت پدر، كودكي شش ماهه بود. وقتي ما از پدر صحبت مي كنيم او با كنايه مي گويد نمي دانم پدر چگونه است. او هميشه روز پدر را به مادرم تبريك مي گويد. او فوق العاده تيزهوش و جسور است، طوري كه هيچ كدام از ما خواهرها جسارت راضيه را نداريم. تحصيلات او در رشته ي كامپيوتر است و هم اكنون در بانك مركزي مشغول به كار است.
سخن آخر
آنچه خوانديد مختصري از زندگي يك خانواده شهيد كاملاً موفق بود كه در سخت ترين شرايط زندگي همه ي تلاش خود را انجام دادند تا آنگونه باشند كه اگر پدرشان بود، از آن ها انتظار داشت. اما بياييد هر كه هستيم و در هر موقعيت و مسئوليتي كه قرار داريم كمي با خود تامل كنيم كه بعد از شهدا ما چه كرده ايم؟
براي اين خانواده موفق آرزوي توفيق روزافزون داريم و اين چند كلمه را به آنها وهمه ي خانواده ي شهدا اهدا مي كنيم؛ 
«بوسه مي زنيم به دستان رنجيده همه ي همسران شهدا و اشك هاي جاري بر گونه هاي فرزندان شهدا را در گوشه قلبمان ميزبان مي شويم تا وجودمان عطرآگين شود»

مرتضي هاشمي -  دانشجوي كارشناسي ارشد علوم ارتباطات اجتماعي